adoring

base info - اطلاعات اولیه

adoring - پرستش کردن

adjective - صفت

/əˈdɔːrɪŋ/

UK :

/əˈdɔːrɪŋ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [adoring] در گوگل
description - توضیح
  • liking and admiring someone very much


    دوست داشتن و تحسین کردن کسی


  • نشان دادن عشق بسیار قوی به کسی

  • The singer for instance believed himself to be a great tenor performing before an adoring audience at La Scala.


    به عنوان مثال، این خواننده خود را یک تنور بزرگ می دانست که در مقابل تماشاچیان ستایشگر در لا اسکالا اجرا می کند.

  • Adoring fans crowded around the stage.


    طرفداران ستایشگر در اطراف صحنه ازدحام کردند.

  • Gesner, sniffing the advance of his adoring fans, suddenly became smug and rather patronizing.


    گسنر، که از پیشروی طرفداران پرستش خود استشمام می کرد، ناگهان از خود راضی و نسبتاً حامی شد.

  • He was a loving husband and briefly an adoring father.


    او شوهری دوست داشتنی و به طور خلاصه پدری دوست داشتنی بود.

  • Caroline was always surrounded by adoring males, showered with gifts and benefits.


    کارولین همیشه با مردانی دوست داشتنی احاطه شده بود که هدایا و مزایا را پر می کردند.

  • Leggy Linda Lusardi has just been told that her new job involves moving in with seven adoring men.


    به تازگی به لگی لیندا لوساردی گفته شده است که شغل جدید او شامل نقل مکان با هفت مرد عاشق است.

  • She doesn't like crowds of adoring relatives and friends, and becomes distressed when too much is going on at once.


    او از انبوه اقوام و دوستان پرستشگر خوشش نمی‌آید، و وقتی خیلی اتفاق می‌افتد، مضطرب می‌شود.

  • Once his exploits were followed every week by 200,000 adoring young fans.


    یک بار، 200000 طرفدار جوان هر هفته کارهای او را دنبال می کردند.

example - مثال
  • her adoring grandmother


    مادربزرگ ستایشگرش

  • He waved to the adoring crowds.


    برای جمعیت پرستش دست تکان داد.

  • She was looking at him with large adoring eyes.


    او با چشمانی درشت و دوست داشتنی به او نگاه می کرد.

  • I refuse to play the part of the adoring wife.


    من از بازی در نقش همسر ستایشگر خودداری می کنم.

synonyms - مترادف
  • devoted


    اختصاص داده شده است

  • loving


    با محبت

  • affectionate


    محبت آمیز

  • fond


    دوست داشتنی

  • admiring


    تحسین کردن

  • worshipingUS


    پرستش آمریکا

  • worshippingUK


    پرستش انگلستان

  • ardent


    پرشور

  • doting


    شیفتگی

  • enamoredUS


    شیفته آمریکا

  • enamouredUK


    شیفته انگلستان

  • tender


    مناقصه

  • tenderhearted


    مهربان

  • venerating


    تکریم

  • adulatory


    خیانت آمیز

  • idolisingUK


    idolisingUK

  • idolizingUS


    بت سازی آمریکا

  • reverent


    محترم

  • reverential


    محترمانه

  • indulgent


    ممتنع


  • گرم

  • caring


    مراقبت

  • lovey-dovey


    کبوتر دوست داشتنی


  • نوع

  • gentle


    ملایم

  • touchy-feely


    حساس

  • solicitous


    خواهان

  • warm-hearted


    خونگرم

  • lovesome


    دوست دارم برخی از

  • benevolent


    خیراندیش

  • supportive


    حمایت کننده

antonyms - متضاد
  • unloving


    بی محبت

  • abhorring


    نفرت انگیز

  • abominating


    تحقیر کردن

  • despising


    متنفر بودن

  • detesting


    نفرت

  • hating


    سرد

  • loathing



لغت پیشنهادی

anthony

لغت پیشنهادی

recorded

لغت پیشنهادی

crimson