argued

base info - اطلاعات اولیه

argued - استدلال کرد

N/A - N/A

ˈɑːrɡ.juː

UK :

ˈɑːɡ.juː

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [argued] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The children are always arguing.


    بچه ها همیشه دعوا می کنند.

  • Kids, will you stop arguing with each other?


    بچه ها، آیا از بحث کردن با یکدیگر دست می کشید؟

  • They were arguing over/about which film to go and see.


    آنها در حال دعوا بودند که کدام فیلم را بروند و ببینند.

  • The senator argued for/in favour of/against making cuts in military spending.


    سناتور موافق / موافق / مخالف کاهش هزینه‌های نظامی استدلال کرد.

  • The senator argued that cuts in military spending were needed.


    این سناتور استدلال کرد که کاهش هزینه های نظامی لازم است.


  • شما می توانید در هر دو مورد بحث کنید.

  • The evidence argues a change in policy.


    شواهد حاکی از تغییر سیاست است.

synonyms - مترادف
  • said


    گفت

  • stated


    اظهار داشت

  • announced


    اعلام کرد

  • asserted


    ادعا کرد

  • attested


    گواهی شده است

  • declared


    فریاد زد

  • exclaimed


    متذکر شد

  • remarked


    تایید کرد

  • affirmed


    ادعا شده است

  • alleged


    اشاره کرد

  • alluded


    مبارزه کرد

  • contended


    منتقل کرد

  • conveyed


    محرمانه

  • intimated


    اضافه

  • proclaimed


    جواب داد

  • added


    تار شده

  • answered


    نگهداری

  • blurted


    مشاهده شده

  • claimed


    نظر داد

  • maintained


    زمزمه کرد

  • observed


    ارتباط برقرار کرد

  • opined


    بانگ

  • blabbered


    داده شده است

  • commented


    نشان داد

  • communicated


    اصرار

  • crowed


  • enounced


  • enunciated


  • imparted


  • indicated


  • insisted


antonyms - متضاد
  • denied


    تکذیب کرد

  • disclaimed


    سلب مسئولیت کرد

  • recanted


    منصرف شد

  • refuted


    رد کرد

  • rejected


    رد شد

  • retracted


    پس گرفته شد

  • abjured


    منتفی شد

  • abnegated


    نفی کرد

  • contradicted


    متناقض شد

  • contravened


    نقض شد

  • disacknowledged


    انکار کرد

  • disavowed


    تحقیر شده

  • disowned


    انصراف داد

  • disparaged


    لغو شد

  • renounced


  • repudiated


  • revoked


لغت پیشنهادی

thirst

لغت پیشنهادی

commence

لغت پیشنهادی

sized