belatedly
belatedly - با تاخیر
adverb - قید
UK :
US :
He apologized belatedly.
او با تاخیر عذرخواهی کرد.
هر دو راننده با تأخیر متوجه شدند که در مسیر برخورد هستند اما نتوانستند قطار خود را متوقف کنند.
صنعت گلف با تأخیر تلاشهایی را برای دوستداشتن بیشتر بازی برای کودکان و زنان آغاز کرد.
دیر
behindhand
پشت دست
پشت
tardily
با تاخیر
dilatorily
به صورت گشادکننده
به آرامی
delinquently
به طور متخلفانه
پشت زمان
lately
اخیرا
unpunctually
غیر وقت شناس
remissly
بی خیال
laggingly
به عقب
backwardly
بالغ
unpunctual
پست
backward
عقب از برنامه
laggardly
در انتهای دم
maturely
در آخرین دقیقه
lowly
beforehand
از قبل
زود
inopportunely
به طور نامناسب
precociously
زودرس
prematurely
پیش از موعد
unseasonably
بی فصل
قبل از
earlier
زودتر
قبلا
formerly
سابق
antecedently
قبلا، پیش از این
به صورت قدامی
anteriorly
پیش از این
afore
در پیش
به طور مقدماتی
preliminarily
جلو
precedently
قبلی
sooner
قبل از آن
fore
در آمادگی
ante
قبل از الان
جلوتر از زمان
earlier on
در پیش بینی
in readiness
in anticipation