bonked

base info - اطلاعات اولیه

bonked - بسته شده

N/A - N/A

bɑːŋk

UK :

bɒŋk

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bonked] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • He bonked me on the head with his newspaper.


    با روزنامه اش سرم را بست.

  • I never bonked him she claimed.


    او مدعی شد: من هرگز او را نبستم.

  • He lost significant time to key rivals in a mountain stage when he didn't eat enough and bonked on the final climb.


    او زمان قابل توجهی را به رقبای کلیدی خود در یک مرحله کوهستانی از دست داد، زمانی که به اندازه کافی غذا نخورد و در صعود نهایی شکست خورد.

synonyms - مترادف
  • hit


    اصابت

  • hat


    کلاه

  • hitten


    ضربه خورده

  • punched


    مشت زد

  • struck


    رخ داد

  • stricken


    زده

  • knocked


    زد

  • slapped


    سیلی زده

  • smacked


    ضربه زد

  • thumped


    کوبیده شده

  • bashed


    کمربند

  • belted


    بریده شده

  • clipped


    کلیپ

  • clipt


    جوراب زده

  • socked


    ضربه زدن

  • clobbered


    پوشیده شده

  • clouted


    چکش خورده

  • hammered


    کوبیده شد

  • pounded


    swatted

  • swatted


    کوبید

  • whacked


    دیوار زده

  • slammed


    دوخته شده

  • wallopped


    بهم زده

  • walloped


    ضربه خورد

  • biffed


    کشیدن

  • bopped


    کوبیدن

  • banged


  • swiped


  • smote


  • smit


  • smitten


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

bolognese

لغت پیشنهادی

shore

لغت پیشنهادی

directive