bubbled
bubbled - حباب زده
N/A - N/A
UK :
US :
ماضی ساده و ماضی از حباب
برای تولید حباب
to have a lot of a particular quality especially excitement or enthusiasm
داشتن یک کیفیت خاص بسیار زیاد، به ویژه هیجان یا اشتیاق
to be in or put people into a group who have a lot of contact with each other but limited contact with people outside the group for example as a way to avoid spreading disease
قرار دادن یا قرار دادن افرادی در گروهی که ارتباط زیادی با یکدیگر دارند اما ارتباط محدودی با افراد خارج از گروه دارند، به عنوان مثال به عنوان راهی برای جلوگیری از انتشار بیماری
صدای حباب کردن سوپ (= حباب شدید) در قابلمه را می شنیدیم.
او مانند یک بچه مدرسه ای بود که دائماً در شور و شوق و ایده های جدید می جوشید.
آیا حباب زدن با والدین مسن در طول همه گیری بی خطر است؟
تصمیم به حباب کردن بازیگران و گروه گرفته شد.
effervesced
جوشان
fizzed
گازدار
foamed
کف کرده
frothed
برق زد
sparkled
خلط زده
spumed
به هم خورد
churned
غرغر کرد
gurgled
جوشیده
seethed
چمن
sod
خیس شده
sodden
شسته شده
swashed
خوب
welled
کف کرد
frothed up
تخمیر شده
fermented
آب پز شده
boiled
جوشانده شد
lathered
هوادهی شده
roiled
حفاری
simmered
صابون شده
aerated
گاز گرفته
lathered up
حباب زد
burbled
سر تولید کرد
moiled
چرخید
soaped
افزایش یافت
fizzled
تشنج شده
bubbled over
swirled
foamed up
surged
convulsed
poured
ریخت
rolled
نورد
streamed
پخش شد
froze
منجمد شد
frozen
منجمد
