fetched

base info - اطلاعات اولیه

fetched - واکشی

N/A - N/A

fetʃ

UK :

fetʃ

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fetched] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Could you fetch me my glasses/fetch my glasses for me from the other room please?


    لطفاً می توانید عینکم را برای من بیاورید/از اتاق دیگر عینکم را برای من بیاورید؟

  • I have to fetch my mother from the station.


    باید مادرم را از ایستگاه بیاورم.

  • The paintings fetched over a million dollars.


    این نقاشی ها بیش از یک میلیون دلار فروختند.

  • The house didn't fetch as much as she was hoping it would.


    خانه آنقدر که او امیدوار بود عایدش نشد.

  • I fetched him a smart blow on the ear!


    ضربه هوشمندانه ای به گوشش زدم!

synonyms - مترادف
  • asked


    پرسید

  • charged


    متهم

  • priced at


    قیمت گذاری شده است

  • commanded


    دستور داد

  • demanded


    مطالبه کرد

  • sold for


    فروخته شده برای

  • drew


    قرعه کشی کرد

  • valued at


    ارزش گذاری شده است

  • brought


    آورده شده

  • imposed


    تحمیل شده است

  • levied


    وضع شده است

  • procured


    تهیه شده است

  • brought in


    وارد کرد

  • fixed price at


    قیمت ثابت در

  • drawn


    کشیده شده

  • set


    تنظیم

  • put


    قرار دادن

  • exacted


    مورد نیاز

  • billed


    صورتحساب

  • invoiced


    صورتحساب شد

  • assessed


    ارزیابی شد

  • laid


    گذاشته

  • fined


    جریمه شد

  • priced


    قرار داده شده

  • placed


    جمع آوری شده

  • collected


    انتظار می رود

  • expected


    یک قیمت ثابت کرد

  • fixed a price


    شارژ را رفع کنید

  • fixt a charge


    جمع آوری کرد

  • gathered


    در پرداخت خواسته شد

  • asked in payment


antonyms - متضاد

  • گمشده

  • expended


    صرف کرد

  • gave up


    تسلیم شد

  • relinquished


    واگذار کرد

  • squandered


    اسراف کرد

  • wasted


    هدر رفت

  • accorded


    موافقت کرد

  • drained


    تخلیه شده

  • forfeited


    از دست رفته

  • gave


    داد

  • granted


    اعطا شده

  • handed over


    تحویل داده شد

  • paid


    پرداخت شده

  • parted with


    جدا شد

  • passed over


    گذشت

  • payed


    پرداخت کرد

  • suffered loss


    متحمل ضرر شد

  • surrendered


    سال

  • yielded


  • yold


لغت پیشنهادی

technicalities

لغت پیشنهادی

friend

لغت پیشنهادی

modestly