throes
throes - درد
noun - اسم
UK :
US :
تجربه یا انجام کاری که دشوار، ناخوشایند یا دردناک است
مشکلات یا درد
جت رنجر به سمت بالا حرکت کرد، یک پتروداکتیل بزرگ ماقبل تاریخ کورکورانه در غم مرگ خود غوطه ور بود.
منطقه روبل در بحران مرگ است.
محرک اصلی دیگر این بود که رکود اکنون در تنگنای رو به پایان خود است.
او پیشنهاد خود را در هجوم عشق ورزی پرشور مطرح می کند.
شرکت بزرگ تولیدی او در روزهای سختی بود.
آیا ما در تنگنای یک بلای طبیعی بودیم؟
این موجود در تنگنای مرگ فرو رفت.
کشور در تنگنای تغییرات انقلابی بود.
ما در تنگنای انتقال به یک دفتر جدید هستیم، بنابراین مکان در حال حاضر در هرج و مرج است.
این کشور در حال حاضر در بدترین رکود اقتصادی از زمان جنگ جهانی دوم به سر می برد.
او در یک بحران میانسالی است که زندگی با او را بسیار سخت می کند.
او پس از از دست دادن شغل خود در تنگنای ناامیدی قرار گرفت.
torment
عذاب
درد
torture
شکنجه
suffering
رنج کشیدن
distress
پریشانی
anguish
غم و اندوه
agony
درد و رنج
excruciation
سختی
pangs
پاراکسیسم
travail
دردها
hardship
تقلا
paroxysm
دلتنگی ها
pains
درد دل
ناراحتی
sorrow
اضطراب
dolours
درد می کند
heartache
دل شکستن
grief
شکنجه ها
unhappiness
dolors
angst
قفسه ها
hurts
وای
heartbreak
دردسرها
excruciations
ناامیدی
dolors
مصیبت ها
racks
بدبختی
woe
travails
despair
tribulations
misery