advising

base info - اطلاعات اولیه

advising - مشاوره دادن

N/A - N/A

ədˈvaɪz

UK :

ədˈvaɪz

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [advising] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • I think I'd advise him to leave the company.


    فکر می کنم به او توصیه می کنم که شرکت را ترک کند.

  • His doctor advised him against smoking.


    پزشک او را از کشیدن سیگار توصیه کرد.

  • I'd strongly advise against making a sudden decision.


    من به شدت توصیه می کنم از تصمیم گیری ناگهانی خودداری کنید.

  • They're advising that children be kept at home.


    آنها توصیه می کنند که کودکان در خانه نگهداری شوند.

  • I'd advise waiting until tomorrow.


    من توصیه می کنم تا فردا صبر کنید.

  • She advised us when to come.


    او به ما توصیه کرد که چه زمانی بیاییم.

  • She advises the president (= gives information and suggests types of action) on African policy.


    او به رئیس جمهور توصیه می کند (= اطلاعات می دهد و انواع اقدامات را پیشنهاد می کند) در مورد سیاست آفریقا.

  • You would be well advised to (= it would be wise for you to) have the appropriate vaccinations before you go abroad.


    به شما توصیه می شود قبل از رفتن به خارج از کشور (= عاقلانه است) واکسیناسیون مناسب را انجام دهید.

  • They were advised of their rights.


    آنها در مورد حقوق خود آگاه شدند.

  • Our solicitors have advised that the costs could be enormous.


    وکلای ما توصیه کرده اند که هزینه ها می تواند بسیار زیاد باشد.

synonyms - مترادف
  • counsellingUK


    مشاوره انگلستان

  • counselingUS


    مشاوره آمریکا

  • instructing


    دستور دادن

  • directing


    کارگردانی

  • guiding


    هدایت کردن

  • educating


    آموزش دادن


  • درس دادن


  • آموزش

  • coaching


    مربیگری

  • influencing


    تحت تاثیر قرار دادن

  • mentoring


    تدریس خصوصی

  • tutoring


    روشن کننده

  • illuminating


    منتهی شدن


  • نشان دادن

  • showing


    هشدار دادن

  • cautioning


    موعظه کردن

  • preaching


    آماده كردن

  • preparing


    فرمان

  • steering


    مشاوره دادن

  • giving advice


    آدرس دادن

  • giving counsel


    راهنمایی کردن

  • giving counselling


    دادن جهت

  • giving direction


    دادن نکات

  • giving guidance


    دادن دستورالعمل

  • giving directions


    دادن اشاره گر

  • giving hints


    راهنمایی دادن به کسی

  • giving instruction


    ارائه توصیه ها

  • giving pointers


    ارائه نظرات

  • giving someone tips


  • making recommendations


  • offering opinions


antonyms - متضاد

  • اجرایی

لغت پیشنهادی

armorer

لغت پیشنهادی

cookie

لغت پیشنهادی

dean