agglomeration

base info - اطلاعات اولیه

agglomeration - تراکم

noun - اسم

/əˌɡlɑːməˈreɪʃn/

UK :

/əˌɡlɒməˈreɪʃn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [agglomeration] در گوگل
description - توضیح

  • مجموعه بزرگی از چیزهایی که به نظر می رسد به هم تعلق ندارند

  • a large group of many different things collected or brought together


    یک گروه بزرگ از بسیاری از چیزهای مختلف جمع آوری یا گردآوری شده است

  • an agglomeration of laws and regulations


    مجموعه ای از قوانین و مقررات

  • Water is then added and mixing continued until the agglomeration is of a wet yet stiff, consistency.


    سپس آب اضافه می شود و اختلاط ادامه می یابد تا انباشتگی به قوام مرطوب و در عین حال سفت برسد.

  • With agglomeration of settlements, some village churches were downgraded and abandoned; others became our parish churches.


    با متراکم شدن سکونتگاه ها، برخی از کلیساهای روستا تنزل داده و متروکه شدند. دیگران کلیساهای محلی ما شدند.

example - مثال
  • an ugly agglomeration of buildings


    تجمع زشت ساختمان ها

  • an agglomeration of various ethnic and religious groupings


    مجموعه ای از گروه های مختلف قومی و مذهبی

synonyms - مترادف
  • assortment


    مجموعه ای

  • jumble


    بهم ریختن

  • mishmash


    اش شله قلمکار

  • miscellany


    متفرقه

  • medley


    مختلط


  • تنوع

  • hodgepodge


    درهم و برهم

  • hotchpotch


    هوچ پاچ

  • patchwork


    تکه تکه کاری

  • potpourri


    پات پوری

  • pastiche


    پاستیچ

  • hash


    هش

  • farrago


    farrago

  • collage


    کلاژ

  • montage


    مونتاژ

  • motley


    رنگارنگ

  • ragbag


    کیسه کهنه

  • muddle


    درهم ریختن

  • clutter


    کلفت

  • smorgasbord


    اسمورگاسبورد

  • miscellanea


    خورشت

  • stew


    پرورشگاه

  • menagerie


    آشغال

  • litter


    غوطه ور شدن

  • welter


    آگلومره

  • agglomerate


    تقلا

  • scramble


    زیر و رو کردن

  • rummage


    غلت زدن

  • tumble


    خرابی

  • botch


    سالاد


antonyms - متضاد
  • calm


    آرام


  • روش


  • سفارش

  • organisationUK


    سازمان انگلستان

  • organizationUS


    سازمان ایالات متحده


  • سیستم

  • singularity


    تکینگی

  • loneness


    تنهایی


  • ترتیب

  • tidiness


    آراستگی

  • uniformity


    یکنواختی

  • harmony


    هارمونی

  • neatness


    تنها


  • مرتب سازی

  • ordering


    وضع

  • disposition


    گروه بندی

  • grouping


    هم ترازی

  • alignment


    آرایه

  • array


    شخصی


  • یکی

  • one


    پراکندگی

  • scattering


    ساکت


  • نظم و ترتیب

  • orderliness


لغت پیشنهادی

obnoxious

لغت پیشنهادی

ruined

لغت پیشنهادی

snacks