agglomeration
agglomeration - تراکم
noun - اسم
UK :
US :
مجموعه بزرگی از چیزهایی که به نظر می رسد به هم تعلق ندارند
یک گروه بزرگ از بسیاری از چیزهای مختلف جمع آوری یا گردآوری شده است
مجموعه ای از قوانین و مقررات
Water is then added and mixing continued until the agglomeration is of a wet yet stiff, consistency.
سپس آب اضافه می شود و اختلاط ادامه می یابد تا انباشتگی به قوام مرطوب و در عین حال سفت برسد.
With agglomeration of settlements, some village churches were downgraded and abandoned; others became our parish churches.
با متراکم شدن سکونتگاه ها، برخی از کلیساهای روستا تنزل داده و متروکه شدند. دیگران کلیساهای محلی ما شدند.
assortment
مجموعه ای
jumble
بهم ریختن
mishmash
اش شله قلمکار
miscellany
متفرقه
medley
مختلط
تنوع
hodgepodge
درهم و برهم
hotchpotch
هوچ پاچ
patchwork
تکه تکه کاری
potpourri
پات پوری
pastiche
پاستیچ
hash
هش
farrago
farrago
collage
کلاژ
montage
مونتاژ
motley
رنگارنگ
ragbag
کیسه کهنه
muddle
درهم ریختن
clutter
کلفت
smorgasbord
اسمورگاسبورد
miscellanea
خورشت
stew
پرورشگاه
menagerie
آشغال
litter
غوطه ور شدن
welter
آگلومره
agglomerate
تقلا
scramble
زیر و رو کردن
rummage
غلت زدن
tumble
خرابی
botch
سالاد
calm
آرام
روش
سفارش
organisationUK
سازمان انگلستان
organizationUS
سازمان ایالات متحده
سیستم
singularity
تکینگی
loneness
تنهایی
ترتیب
tidiness
آراستگی
uniformity
یکنواختی
harmony
هارمونی
neatness
تنها
مرتب سازی
ordering
وضع
disposition
گروه بندی
grouping
هم ترازی
alignment
آرایه
array
شخصی
یکی
پراکندگی
scattering
ساکت
نظم و ترتیب
orderliness