aspire
aspire - آرزو می کنم
verb - فعل
UK :
US :
آرزو کردن و تلاش برای رسیدن به چیزی مهم
خیلی خواستن چیزی یا امید به رسیدن به چیزی یا موفق شدن
How he must have aspired to rise up forcefully, his yearning impregnating the walls with a similar passion.
چقدر باید آرزو داشت که با قدرت برخیزد، اشتیاقش که دیوارها را با شوری مشابه آغشته می کرد.
لورا همیشه آرزوی بهترین ها را در یک بودجه مشخص داشت. بودجه او اکنون افزایش یافته بود.
What he aspired to was the union of southern Anglian peoples under the leadership of a Mercian king and a Mercian archbishop.
چیزی که او آرزو داشت اتحاد مردمان جنوب انگلیس به رهبری یک پادشاه مرسی و یک اسقف اعظم مرسیان بود.
She aspired to a scientific career.
او آرزوی یک حرفه علمی را داشت.
او آرزو داشت رهبر بعدی آنها باشد.
بیشتر شاگردان او آرزوی شغلی در تجارت را داشتند.
ما در آرزوی تبدیل شدن به ارائه دهندگان خدمات کامل به مشتریان خود هستیم.
میل
خواستن
به دنبال
میل به
امید برای
امید داشتن به
برای
طولانی به
yearn for
اشتیاق برای
hanker after
مشتاق بعد از
hanker for
مشتاق برای
hanker to
مشتاق به
آرزو برای
مایل به
هوس کردن
yearn to
رویا
crave
آرزوی
مشتاق
امید
hanker
گرسنگی برای
گرسنگی به
hunger for
طولانی
hunger to
تلاش کردن
آرزو کردن
strive
مشتاق بودن
تشنگی پس از
yearn
تشنگی برای
thirst after
مشتاق باش
thirst for
