baseless
baseless - بی اساس
adjective - صفت
UK :
US :
بر اساس حقایق یا دلایل خوب - برای نشان دادن عدم تایید استفاده می شود
بر اساس واقعیات نیست
without supporting facts
بدون پشتوانه واقعیات
بسیاری از پیشفرضهایی که در مورد سقوط راتنر وجود دارد، بیاساس است.
نه تنها معنی; شاید کاملا بی اساس بود
Party chairman Chris Patten, who repeatedly urged caution, was not to know that Treasury forecasts of recovery were baseless.
کریس پتن، رئیس حزب، که مکرراً بر احتیاط تاکید کرد، نمی دانست که پیش بینی های وزارت خزانه داری در مورد بهبود بی اساس است.
نام مستعار Soul Folks، Slow Folks، بی اساس نیست.
ما امیدوار بودیم که به مرور زمان، ترسهایمان بیاساس باشد.
کورادا فقط می توانست با پخش چنین اتهامات بی اساس به خود آسیب برساند.
درخواست حمایت یا رضایت عمومی ممکن است بی اساس و حتی آشکارا ناصادقانه باشد.
The charge was baseless and eventually dropped.
اتهام بی اساس بود و در نهایت رفع شد.
baseless rumors
شایعات بی اساس
The rumours were completely baseless.
شایعات کاملا بی اساس بود.
baseless accusations/allegations/rumours
اتهامات / اتهامات / شایعات بی اساس
او به من اطمینان داد که ترس من بی اساس است.
Investigation showed these were baseless accusations.
بررسی ها نشان داد این اتهامات بی اساس بوده است.
groundless
بی اساس
unfounded
بدون مدرک
unsubstantiated
پشتیبانی نشده
unsupported
ناموجه
unwarranted
غیر موجه
unjustified
اثبات نشده
foundationless
غیر منطقی
unproven
تایید نشده
unreasonable
جعلی
uncorroborated
سوال برانگیز
spurious
حدسی
unverified
نادرست
unconfirmed
نظری
questionable
غیر قابل اعتماد
conjectural
نامناسب
بی اعتبار
speculative
نامعتبر
unreliable
تست نشده
unsound
بی پایه
invalid
گمراه شده
nonvalid
غیر قابل توجیه
untested
اطلاعات غلط
ungrounded
بیکار
unattested
ساخته شده
misguided
بیهوده
unjustifiable
اشتباه
misinformed
idle
fabricated
vain
erroneous
proven
ثابت شده است
well-founded
موجه
substantiated
اثبات شده است
confirmed
تایید شده
خوب
سخت
فقط
justified
تعدیل شده
معقول
reasoned
استدلال کرد
supported
پشتیبانی
valid
معتبر
validated
تایید شده است
verified
به خوبی پایه ریزی شده
well-grounded
احراز هویت
authenticated
مستقر
based
فراخوانده شده است
called-for
تایید کرد
corroborated
تضمین شده است
warranted
قابل تایید
verifiable
گواهی شده
certified
سخت شده
hardened
چاشنی شده
seasoned
ثبت شده
documented
ایجاد
established
ریشه دار شده است
entrenched
نشات گرفتن
rooted
مزمن
chronic
معمولی
habitual
مستقر شده
settled