beanbag

base info - اطلاعات اولیه

beanbag - کیسه لوبیا

noun - اسم

/ˈbiːnbæɡ/

UK :

/ˈbiːnbæɡ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [beanbag] در گوگل
description - توضیح
  • a very large cloth bag that is filled with small balls of soft plastic and used for sitting on


    یک کیسه پارچه ای بسیار بزرگ که با توپ های کوچک پلاستیکی نرم پر شده و برای نشستن روی آن استفاده می شود

  • a small cloth bag filled with beans, used for throwing and catching in children’s games


    یک کیسه پارچه ای کوچک پر از لوبیا که برای پرتاب و گرفتن در بازی های کودکان استفاده می شود

  • a soft seat consisting of a large cloth bag filled with dried beans or something similar


    یک صندلی نرم متشکل از یک کیسه پارچه ای بزرگ پر از لوبیا خشک یا چیزی مشابه

  • a small bag filled with dried beans or similar objects, used as a children's toy


    یک کیسه کوچک پر از لوبیا خشک یا اشیاء مشابه که به عنوان اسباب بازی کودکان استفاده می شود

  • a large cloth bag filled with dried beans or some similar filling that is used for sitting on or a small bag of the same type used as a children’s toy


    یک کیسه پارچه ای بزرگ پر از لوبیا خشک یا مقداری پرکننده مشابه که برای نشستن استفاده می شود، یا یک کیسه کوچک از همان نوع که به عنوان اسباب بازی کودکان استفاده می شود.

  • The budget is a mythical beanbag.


    بودجه یک کیسه حبوبات افسانه ای است.

  • When he's crawling fast direct him towards a noisy beanbag.


    وقتی سریع می خزد، او را به سمت یک کیسه لوبیا پر سر و صدا هدایت کنید.

  • Sew up the zips of beanbags.


    زیپ کیسه های لوبیا را بدوزید.

  • Most of the people in the front room were sitting on couches or beanbags.


    اکثر افراد در اتاق جلویی روی کاناپه ها یا کیسه های لوبیا نشسته بودند.

  • At the same time George measured the beanbag model.


    در همان زمان، جورج مدل beanbag را اندازه گرفت.

example - مثال
  • She flopped down on the beanbag and picked up her games console.


    او روی کیسه لوبیا افتاد و کنسول بازی خود را برداشت.

synonyms - مترادف
  • bolster


    تقویت کردن

  • cushion


    کوسن

  • floor cushion


    کوسن کف

  • ottoman


    عثمانی

  • pouffeUK


    pouffeUK

  • poufUS


    poufUS

  • sag bag


    کیسه افتادگی


  • صندلی

  • beanbag chair


    صندلی کیسه ای

  • Hacky-Sack


    هکی ساک

  • hassock


    جوراب

  • stool


    مدفوع

  • footrest


    زیرپایی

  • pillow


    بالش

  • headrest


    پشت سر


  • باقی مانده

  • squab


    چاقو زدن

  • mat


    تشک

  • zabuton


    zabuton

  • pillion


    ستون

  • kneeler


    زانو زنی

  • sham


    شام

  • woolsack


    کوله پشمی

  • booster cushion


    بالشتک تقویت کننده

  • scatter cushion


    بالشتک پراکنده

  • pad


    پد


  • حمایت کردن

  • footstool


    dakimakura

  • dakimakura


    همسر هلندی

  • Dutch wife


    لایه گذاری

  • padding


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

delivers

لغت پیشنهادی

Barbadian

لغت پیشنهادی

bijou