bridegroom

base info - اطلاعات اولیه

bridegroom - داماد

noun - اسم

/ˈbraɪdɡruːm/

UK :

/ˈbraɪdɡruːm/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bridegroom] در گوگل
description - توضیح

  • مردی در زمان ازدواج یا درست بعد از ازدواج


  • مردی که در شرف ازدواج است یا به تازگی ازدواج کرده است

  • a groom


    یک داماد

  • Other days were spent in cleaning and decorating the bedroom where she would receive her bridegroom.


    روزهای دیگر را به نظافت و تزئین اتاق خوابی که در آن از دامادش پذیرایی می کرد گذراند.

  • There she found an old woman who warned her that her bridegroom was really a murderous monster.


    در آنجا پیرزنی را پیدا کرد که به او هشدار داد که دامادش واقعاً یک هیولای قاتل است.

  • Her bridegroom, Petruchio, has a wardrobe full of Georgio Armani suits.


    داماد او، پتروچیو، کمد لباسی پر از کت و شلوارهای جورجیو آرمانی دارد.

  • He could have been her phantom bridegroom sleeping and overwhelmed, she slept.


    او می‌توانست داماد فانتوم او باشد که می‌خوابد و غرق شده، می‌خوابد.

  • And how had her steps fitted in with those of the bridegroom?


    و چگونه قدم های او با گام های داماد هماهنگ بود؟

example - مثال
  • I enjoyed the bridegroom’s speech.


    از صحبت های داماد لذت بردم.

  • The bridegroom was late for the ceremony.


    داماد دیر به مراسم آمد.

synonyms - مترادف
  • groom


    داماد


  • شوهر

  • benedict


    بندیکت

  • fiance


    نامزد

  • helpmate


    همکار

  • husband-to-be


    شوهر آینده

  • intended


    مورد نظر

  • mate


    رفیق

  • newlywed


    تازه ازدواج کرده

  • newly-wed


    شریک


  • همسر

  • spouse


    شریک ازدواج


  • پیرمرد


  • نیمه بهتر


  • مهم دیگر


  • خواستگار

  • suitor


    مرد تازه ازدواج کرده

  • newly-married man


    شوهر جدید


  • مرد

  • man


    زیبا

  • hubby


    دوست پسر

  • beau


    آقا

  • consort


    چلاندن، فشار دادن


  • inamorato

  • mister


    بیدی در


  • جلسه کمکی

  • inamorato


    همراه و همدم

  • bidie-in


    تک زن

  • helpmeet


  • companion


  • monogynist


antonyms - متضاد
  • bride


    عروس

  • wife-to-be


    همسر آینده


  • همسر


  • دشمن

  • foe


لغت پیشنهادی

bandleader

لغت پیشنهادی

amenity

لغت پیشنهادی

prints