amenity

base info - اطلاعات اولیه

amenity - تسهیلات، رفاه

noun - اسم

/əˈmenəti/

UK :

/əˈmiːnəti/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [amenity] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The campsite is close to all local amenities.


    کمپ به تمام امکانات محلی نزدیک است.

  • Many of the houses lacked even basic amenities (= baths, showers, hot water etc.).


    بسیاری از خانه ها حتی فاقد امکانات اولیه بودند (=حمام، دوش، آب گرم و غیره).

  • The hotel has excellent amenities.


    این هتل دارای امکانات رفاهی عالی است.

  • The new leisure centre will be an amenity for local residents.


    مرکز تفریحی جدید برای ساکنان محلی یک مکان رفاهی خواهد بود.

  • the diverse cultural amenities of cities


    امکانات فرهنگی متنوع شهرها

  • The building will be developed as a public amenity.


    این ساختمان به عنوان یک تسهیلات عمومی توسعه خواهد یافت.

  • The council has some spare cash which it proposes to spend on public amenities.


    شورا مقداری پول نقد دارد که پیشنهاد می کند آن را صرف امکانات عمومی کند.

  • The 200-year-old jail is overcrowded, understaffed, and lacking in basic amenities.


    این زندان 200 ساله پر از جمعیت، کم پرسنل و فاقد امکانات اولیه است.

  • Straus established employee amenities such as restrooms, medical care and a lunchroom.


    استراوس امکاناتی مانند سرویس بهداشتی، مراقبت های پزشکی و یک اتاق ناهار را برای کارمندان ایجاد کرد.

  • public amenities.


    امکانات عمومی

  • In some countries most people earn less than a dollar a day and lack basic amenities such as clean water.


    در برخی کشورها اکثر مردم کمتر از یک دلار در روز درآمد دارند و فاقد امکانات اولیه مانند آب تمیز هستند.

  • The hotel's rooms are functional, incorporating all the basic amenities but no more.


    اتاق های هتل کاربردی هستند و تمام امکانات اولیه را در خود جای داده اند اما نه بیشتر.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • بار

  • millstone


    سنگ آسیاب


  • وزن

  • abomination


    عمل شنیع

  • disadvantage


    عیب

  • discomfort


    درد و ناراحتی

  • disruption


    قطع


  • صدمه

  • inconvenience


    ناراحتی


  • جراحت

  • misbehaviorUS


    رفتار نادرست ایالات متحده

  • misbehaviourUK


    رفتار نادرست انگلستان

لغت پیشنهادی

hazelnut

لغت پیشنهادی

creating

لغت پیشنهادی

election