difficulties
difficulties - مشکلات
N/A - N/A
UK :
US :
این واقعیت که انجام یا درک آن آسان نیست
مشکل
برای داشتن مشکل یا قرار گرفتن در شرایط سخت
واقعیت آسان نبودن یا سخت بودن انجام دادن یا فهمیدن بودن
A difficulty is also a problem
یک سختی نیز یک مشکل است
ما کار را تمام کردیم، اما به سختی.
The difficulty of the task excited them.
سختی کار آنها را به وجد می آورد.
She had great difficulty finding a job.
او برای یافتن شغل با مشکلات زیادی روبرو بود.
People with asthma have difficulty in breathing.
افراد مبتلا به آسم در تنفس مشکل دارند.
داشتن مشکلات مالی/شخصی
کودکان با مشکلات یادگیری
افرادی که یک زبان جدید یاد می گیرند اغلب در ابتدا با مشکلاتی مواجه می شوند.
An unforeseen difficulty has arisen.
یک مشکل پیش بینی نشده به وجود آمده است.
یک کشتی در سواحل ایرلند در مشکل است.
زمانی که افراد آهسته صحبت می کنند در شنیدن آنها مشکل دارد.
در سال 1986 با مشکلات مالی مواجه شد و مجبور شد تجارت خود را بفروشد.
hurdles
موانع
challenges
چالش ها
adversities
ناملایمات
complications
عوارض
botherations
مزاحمت ها
dilemmas
دوراهی ها
hindrances
چالش ها و مسائل
obstacles
صید می کند
problems
اشکالات
catches
مانع
glitches
مسائل
hitches
انسدادها
issues
گرفتاری ها
obstructions
معضلات
predicaments
شکست ها
quandaries
گیره ها
setbacks
دردسرها
snags
سردرد
hassles
بدبختی ها
headaches
ترشی
misfortunes
پازل ها
pickles
مشکلات
puzzles
نگرانی ها
troubles
اشکالاتی
worriments
مصیبت ها
drawbacks
catch-22s
worries
اختلافات
plights
catch-22s
disputes
impediments
affluence
ثروتمندی
opulence
مجلل
richness
غنا
ثروت
wealthiness
لوکس
luxury
رفاه
prosperity
فراوانی
خوش شانسی
riches
زندگی لوکس
abundance
راحتی
لذت
سهولت
لذت بردن
اوقات فراغت
آرامش
prosperousness
قناعت
enjoyment
سعادت
leisure
رضایت
relaxation
cozinessUS
contentment
آرامش انگلستان
equanimity
صلح
bliss
cosinessUK
comfortableness
آرامش ایالات متحده
contentedness
cozinessUS
tranquillityUK
cosinessUK
peacefulness
tranquilityUS