difficulties

base info - اطلاعات اولیه

difficulties - مشکلات

N/A - N/A

ˈdɪf.ə.kəl.t̬i

UK :

ˈdɪf.ɪ.kəl.ti

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [difficulties] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • We finished the job but only with great difficulty.


    ما کار را تمام کردیم، اما به سختی.

  • The difficulty of the task excited them.


    سختی کار آنها را به وجد می آورد.


  • او برای یافتن شغل با مشکلات زیادی روبرو بود.

  • People with asthma have difficulty in breathing.


    افراد مبتلا به آسم در تنفس مشکل دارند.

  • to have financial/personal difficulties


    داشتن مشکلات مالی/شخصی

  • children with learning difficulties


    کودکان با مشکلات یادگیری


  • افرادی که یک زبان جدید یاد می گیرند اغلب در ابتدا با مشکلاتی مواجه می شوند.

  • An unforeseen difficulty has arisen.


    یک مشکل پیش بینی نشده به وجود آمده است.

  • A ship is in difficulties off the coast of Ireland.


    یک کشتی در سواحل ایرلند در مشکل است.


  • زمانی که افراد آهسته صحبت می کنند در شنیدن آنها مشکل دارد.

  • In 1986 he experienced financial difficulties and was forced to sell his business.


    در سال 1986 با مشکلات مالی مواجه شد و مجبور شد تجارت خود را بفروشد.

synonyms - مترادف
  • hurdles


    موانع

  • challenges


    چالش ها

  • adversities


    ناملایمات

  • complications


    عوارض

  • botherations


    مزاحمت ها

  • dilemmas


    دوراهی ها

  • hindrances


    چالش ها و مسائل

  • obstacles


    صید می کند

  • problems


    اشکالات

  • catches


    مانع

  • glitches


    مسائل

  • hitches


    انسدادها

  • issues


    گرفتاری ها

  • obstructions


    معضلات

  • predicaments


    شکست ها

  • quandaries


    گیره ها

  • setbacks


    دردسرها

  • snags


    سردرد

  • hassles


    بدبختی ها

  • headaches


    ترشی

  • misfortunes


    پازل ها

  • pickles


    مشکلات

  • puzzles


    نگرانی ها

  • troubles


    اشکالاتی

  • worriments


    مصیبت ها

  • drawbacks


    catch-22s

  • worries


    اختلافات

  • plights


  • catch-22s


  • disputes


  • impediments


antonyms - متضاد
  • affluence


    ثروتمندی

  • opulence


    مجلل

  • richness


    غنا


  • ثروت

  • wealthiness


    لوکس

  • luxury


    رفاه

  • prosperity


    فراوانی


  • خوش شانسی

  • riches


    زندگی لوکس

  • abundance


    راحتی


  • لذت

  • life of luxury


    سهولت


  • لذت بردن


  • اوقات فراغت


  • آرامش

  • prosperousness


    قناعت

  • enjoyment


    سعادت

  • leisure


    رضایت

  • relaxation


    cozinessUS

  • contentment


    آرامش انگلستان

  • equanimity


    صلح

  • bliss


    cosinessUK

  • comfortableness


    آرامش ایالات متحده


  • contentedness


  • cozinessUS


  • tranquillityUK



  • cosinessUK


  • peacefulness


  • tranquilityUS


لغت پیشنهادی

anatomical

لغت پیشنهادی

Briton

لغت پیشنهادی

homes