obliged
obliged - موظف است
adjective - صفت
UK :
US :
مجبور شدن به انجام کاری یا احساس اینکه باید کاری را انجام دهید
از کسی تشکر می کرد و می گفت که شما سپاسگزار هستید
از کسی مودبانه می خواست کاری انجام دهد
اگر این را برای خود نگه دارید، متعهد هستم.
من از شما برای کمک به ما بسیار متعهد هستم.
متشکرم. ما بسیار به شما موظفیم.
پزشکان از نظر قانونی موظف به رعایت برخی اقدامات احتیاطی هستند.
او احساس می کند موظف است با جک خوب رفتار کند زیرا او رئیس اوست.
Here's the information you requested. Oh (I'm) much obliged (to you).
این اطلاعاتی است که شما درخواست کردید. اوه، (من) بسیار موظف (به شما) هستم.
اگر در اسرع وقت فرم را تکمیل و برگردانید، متعهد می شوم.
obligated
موظف است
indebted
بدهکار
beholden
بنگر
bound
مقید شده است
bounden
محدود شده است
compelled
مجبور
forced
مجبور شد
required
ضروری
duty-bound
مقید به وظیفه
committed
متعهد شد
contracted
قرارداد
pledged
گره خورده است
tied
اصرار کرد
urged
در بدهی کسی
تحت اجبار
under compulsion
تحت تعهد
بدون هیچ گزینه ای
به وظیفه فراخوانده شده است
تحت یک تعهد
under an obligation
مقید به افتخار
honour-bound
محدود شده
constrained
سپاسگزار
grateful
وعده داده است
promised
قدردان
appreciative
قرارداد شده است
indentured
برده شده
enslaved
مسئول
thankful
مدیون کسی تشکر
مدیون لطف
inappreciative
ناقدر
thankless
ناسپاس
unappreciative
بی قدر
ungrateful
مستقر شده
settled
پرداخت شده
paid
نادان
ignorant
غفلت کننده
neglectful
قدردانی کردن
ingrate
بی رحم
unthankful
قدردان نیست
ungracious
not appreciative
