meals
meals - وعده های غذایی
N/A - N/A
UK :
US :
مناسبتی که غذا خورده می شود یا غذایی که در چنین مناسبتی خورده می شود
a substance that has been crushed to make a rough powder especially plant seeds crushed to make flour or for animal food
ماده ای که له شده است تا پودر خشن به دست آید، به ویژه دانه های گیاهی که برای تهیه آرد یا غذای حیوانات خرد شده اند.
an occasion when food is served or eaten, esp. breakfast lunch or dinner or the food itself on such an occasion
مناسبتی که غذا سرو یا خورده می شود، به ویژه صبحانه، ناهار یا شام، یا خود غذا در چنین مناسبتی
a substance that has been crushed to make a rough powder esp. plant seeds crushed to make flour or for animal food
ماده ای که له شده است تا پودر خشن درست شود، به ویژه. دانه های گیاهی که برای تهیه آرد یا برای غذای حیوانات خرد می شوند
مناسبتی که در آن غذا خورده می شود یا غذایی که در چنین مناسبتی خورده می شود
a substance which has been crushed to make a rough powder especially plant seeds crushed to make flour or for animal food
ماده ای که برای تهیه پودر خشن خرد شده است، به ویژه دانه های گیاهی که برای تهیه آرد یا غذای حیوانات خرد شده اند.
یک غذای گرم
یک وعده غذایی سه وعده
غذای سنگین (= بزرگ).
یک غذای سبک (= کوچک).
من وعده غذایی اصلی خود را در ظهر میخورم.
در مورد اینکه زمانی برای یک وعده غذایی بیایید چطور؟
پودر استخوان
ارد ذرت
من از تهیه سه وعده غذایی در روز هر روز لذت نمی برم.
او در پایان پروژه تمام تیم را برای صرف غذا بیرون برد.
یک غذای سنگین/سبک/گرم
soya meal
کنجاله سویا
هیئت مدیره
غذا
provisions
مفاد
victuals
خوراکی ها
nourishment
تغذیه
chow
غذا خوردن
grub
گراب
provender
اثبات کننده
foodstuffs
مواد غذایی
sustenance
رزق و روزی
viands
وندها
fare
کرایه
comestibles
مواد خوراکی
rations
جیره
edibles
حشرات
vittles
تنقلات
refreshments
جدول
aliment
نان
می خورد
نوش
eats
مشترک
nosh
نگهداری
commons
تمسخر
upkeep
vivas
scoff
وعده غذایی
رژیم غذایی
vivas
کای
نگاه داشتن
kai
deprivation
محرومیت
indulgence
زیاده خواهی
starvation
گرسنگی
