lemming
lemming - لمینگ
noun - اسم
UK :
US :
a small animal that looks like a rat. Lemmings are known for following each other in large numbers and killing themselves by jumping off cliffs into the sea.
حیوان کوچکی که شبیه موش است. لمینگ ها به این دلیل که به تعداد زیاد دنبال یکدیگر می آیند و با پریدن از صخره ها به داخل دریا خود را می کشند، معروف هستند.
an animal that looks like a large mouse and lives in cold northern areas. Lemmings migrate (= move from one place to another) in large groups and are often but wrongly, thought to jump off cliffs together.
حیوانی که شبیه یک موش بزرگ است و در مناطق سردسیر شمالی زندگی می کند. لمینگ ها در گروه های بزرگ مهاجرت می کنند (= از مکانی به مکان دیگر حرکت می کنند) و اغلب، اما به اشتباه، تصور می شود که با هم از صخره ها می پرند.
جنگلهای مخروطی که اغلب در طول روز برای پستاندارانی به بزرگی سنجاب و لمینگ شکار میشوند.
The tundra is widely grazed by mammals, especially voles and lemmings that burrow in the undergrowth.
تاندرا به طور گسترده توسط پستانداران، به ویژه ولها و لمینگ هایی که در زیر درختان حفر می کنند، چرا می شوند.
شانههایش میلرزید و اشکها مثل لمینگ روی گونههای مچاله شدهاش میریختند.
John Giacobbi sums it up quite nicely when he portrays the average A&Rs as narrow-minded lemmings worried about job security.
جان جیاکوبی وقتی میانگین A&Rها را بهعنوان لمینگهای کوتهنگر که نگران امنیت شغلی هستند به تصویر میکشد، به خوبی آن را خلاصه میکند.
Tundra and high northern moorland, feeding mainly on lemmings and birds the size of Ptarmigan and Oystercatcher.
تندرا و مرتفع شمالی که عمدتاً از لمینگ ها و پرندگانی به اندازه پترمیگان و صدف شکار تغذیه می کند.
سرمایه گذاران کودک یا لمینگ نیستند.
conformist
سازگار
copycat
کپی
follower
دنباله رو
imitator
مقلد
sheep
گوسفند
traditionalist
سنت گرا
sheeple
بله اقا
عروسک خیمه شب بازی
puppet
خرخر فروش
groveller
کامیون دار
truckler
برج کاووتور
kowtower
اسپانیل
spaniel
خزنده
crawler
شبیه ساز
emulator
مهر لاستیکی
yes-man
یکی از گله
rubber stamp
شهروند خوب
پیرو قانون
پسر خوب
rule follower
nonconformist
ناسازگار
maverick
موریک
heretic
ملحد و مرتد
individualist
فردگرا
bohemian
کولی
dissenter
مخالف
dissident
شمایل شکن
iconoclast
تنها
loner
شورشی
rebel
عجیب و غریب
eccentric
منحرف
deviant
بوهو
boho
ضد فرهنگ
counterculturist
معترض
nonconformer
آزاداندیش
protester
بیت نیک
freethinker
مرتد
beatnik
هیپی
renegade
ناراضی
apostate
خارجی
hippy
افراطی
dissentient
چیز غریب
outsider
جدایی طلب
نامناسب
freak
اصلی
separatist
تفرقه افکن
misfit
انصراف دهنده
توپ عجیب و غریب
schismatic
recusant
oddball