angrily

base info - اطلاعات اولیه

angrily - با عصبانیت

adverb - قید

/ˈæŋɡrəli/

UK :

/ˈæŋɡrəli/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [angrily] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Some senators reacted angrily to the president's remarks.


    برخی از سناتورها با عصبانیت به سخنان رئیس جمهور واکنش نشان دادند.

  • He swore angrily.


    با عصبانیت فحش داد.

  • She angrily rejected any suggestion of a cover-up.


    او با عصبانیت هر پیشنهادی مبنی بر پنهان کاری را رد کرد.

  • ‘This isn't fair!’ she shouted angrily.


    او با عصبانیت فریاد زد: این منصفانه نیست!

  • The president angrily denounced the coup as illegal.


    رئیس جمهور با عصبانیت کودتا را غیرقانونی خواند.

  • Don't do that! she shouted angrily.


    این کار را نکن! او با عصبانیت فریاد زد.

  • Demonstrators protested angrily following the jury's verdict.


    تظاهرکنندگان پس از رای هیئت منصفه با عصبانیت اعتراض کردند.

  • The prime minister reacted angrily to claims that he had lied to the House of Commons.


    نخست وزیر به این ادعا که به مجلس عوام دروغ گفته است با عصبانیت واکنش نشان داد.

  • The wind blew angrily across the snow.


    باد با عصبانیت روی برف می وزید.

  • The waves crash angrily on the rocks below you.


    امواج با عصبانیت به صخره های زیر شما می کوبند.

  • His head began to throb angrily.


    سرش با عصبانیت شروع به تپیدن کرد.

  • He had a cut in between two toes and it was angrily infected.


    او بین دو انگشتش بریدگی داشت و با عصبانیت عفونی شده بود.

synonyms - مترادف
  • furiously


    با عصبانیت

  • fiercely


    به شدت

  • heatedly


    با حرارت

  • indignantly


    دیوانه وار

  • madly


    داغ

  • hotly


    تحریک پذیر

  • infuriatedly


    طوفانی

  • irately


    بیهوشی

  • irritably


    به تلخی

  • tempestuously


    وحشیانه

  • testily


    با خشونت

  • bitterly


    بهطور دقیق

  • savagely


    متقاطع

  • sharply


    در عصبانیت

  • violently


    به طرز وحشیانه ای

  • crisply


    پرشور

  • crossly


    به طرز عصبانی

  • wildly


    آتشین


  • با سر گرم

  • impetuously


    بی رحمانه

  • brutally


    خنده دار

  • vehemently


  • passionately


  • irascibly


  • frantically


  • fierily


  • frenziedly


  • hot-headedly


  • angerly


  • cruelly


  • shrilly


antonyms - متضاد

  • به آرامی

  • mildly


    به صورت ملایم


  • بی سر و صدا

  • calmly


    با آرامش

  • softly


    به نرمی

  • peacefully


    به صورت مسالمت آمیز

  • weakly


    ضعیف

  • lovingly


    عاشقانه

  • caringly


    با دقت

  • congenially


    خوشایند

  • friendlily


    دوستانه

  • tenderly


    با ملایمت

  • obligingly


    اجباری

  • kindly


    محبت آمیز

  • sweetly


    شیرین

  • acceptingly


    با قبول

  • benignly


    خوش خیم

  • benevolently


    خیرخواهانه

  • kindlily


    با مهربانی

  • compassionately


    دلسوزانه

  • empathetically


    همدلانه

  • complaisantly


    با رضایت

لغت پیشنهادی

bungled

لغت پیشنهادی

brandishing

لغت پیشنهادی

bloodstained