bivalve

base info - اطلاعات اولیه

bivalve - دوکفه ای

noun - اسم

/ˈbaɪvælv/

UK :

/ˈbaɪvælv/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bivalve] در گوگل
description - توضیح
  • any sea animal that has two shells joined together


    هر حیوان دریایی که دارای دو پوسته به هم متصل است

  • a type of mollusc, such as an oyster, that has its body inside two connected shells


    نوعی نرم تن، مانند صدف، که بدن خود را در دو پوسته متصل قرار داده است

  • having a body inside two connected shells


    داشتن یک بدنه در داخل دو پوسته متصل

  • The same piece of rock also includes internal moulds of gastropods and bivalves.


    همین قطعه سنگ شامل قالب های داخلی گاستروپودها و دوکفه ای ها نیز می شود.

  • Scallops, like oysters, are derived from bivalves.


    گوش ماهی نیز مانند صدف از دوکفه ای به دست می آید.

  • The giant bivalves jammed the cracks between the black tufts of lava that covered the ocean floor.


    دوکفه ای های غول پیکر شکاف های بین توده های سیاه گدازه ای را که کف اقیانوس را پوشانده بودند، گیر کردند.

  • Most bivalve fossils are a few centimetres long; the ideal size for collecting.


    بیشتر فسیل های دوکفه ای چند سانتی متر طول دارند. اندازه ایده آل برای جمع آوری

  • What is true of bivalves is without much doubt true of the majority of benthic invertebrates.


    آنچه در مورد دوکفه ای ها صادق است، بدون شک در مورد اکثر بی مهرگان اعماق دریا صادق است.

  • In spite of their general conservatism the bivalves did produce some short-lived, bizarre forms with no living survivors.


    علیرغم محافظه کاری عمومی، دوکفه ای ها برخی از اشکال عجیب و غریب کوتاه مدت و بدون بازمانده زنده تولید کردند.

  • Of the two the bivalve molluscs are much the most significant in the sea today.


    از بین این دو، نرم تنان دو کفه ای امروزه در دریا بسیار مهم هستند.

example - مثال
  • They fish for clams, oysters, and other bivalves.


    آنها صدف، صدف و سایر دوکفه ای ها را صید می کنند.

  • a bivalve mollusc


    یک نرم تن دو کفه ای

synonyms - مترادف
  • shellfish


    صدف

  • crustacean


    سخت پوستان

  • molluscUK


    molluscUK

  • barnacle


    انبار

  • clam


    صدف حلزونی

  • cockle


    خرچنگ

  • conch


    بی مهرگان

  • crawfish


    molluskUS

  • crayfish


    صدف خوراکی

  • invertebrate


    پیداک

  • lobster


    میگو

  • molluskUS


    گوش ماهی

  • mussel


    حلزون

  • oyster


    حرکت کردن

  • piddock


    کوهوگ

  • prawn


    گردن کوچک

  • scallop


    سنگ گیلاس

  • shrimp


  • snail


  • whelk


  • quahog


  • littleneck


  • cherrystone


antonyms - متضاد
  • smoothness


    صافی

لغت پیشنهادی

britches

لغت پیشنهادی

amphipod

لغت پیشنهادی

bruised