bodily
bodily - بدنی
adjective - صفت
UK :
US :
مربوط به بدن انسان
با حرکت دادن کل بدن خود یا شخص دیگری
با حرکت دادن یک جسم بزرگ در یک تکه
اگر فردی را به صورت بدنی بلند کنید یا حمل کنید، او را بلند می کنید یا در آغوش خود حمل می کنید
مربوط به ساختار فیزیکی یک فرد
انقباضات در صورت و زائده های مختلف بدن.
آلبرت پذیرفت نمونه هایی از مو و مایعات بدن خود را به دادگاه تحویل دهد.
بنابراین ادراک حسی و همچنین پاسخ های حرکتی آنها - رفتار آنها - کاملاً با شکل و عملکرد بدن آنها همخوانی دارد.
Their sensory perception as well as their motor responses - their behaviour - are thus totally consonant with their bodily form and function.
اگر نورون ها عملکردهای خودکار بدن را کنترل کنند، ضربان قلب و تنفس مختل می شود.
عملکردهای بدن
bodily functions
روستاییان مجبورند برای انجام بیشتر اعمال بدن خود به دریاچه بروند.
این رفتار ممکن است باعث ایجاد زخم یا آسیب شدید بدنی شود.
پارتی سابقه کیفری طولانی داشت که شامل کلاهبرداری و توطئه برای ارتکاب آسیب بدنی می شد.
تهدید به مرگ یا آسیب جدی بدنی
نیازهای بدن
bodily needs
این یک حمله واقعی از سوی خود به بدن است که به وسیله آن درد و رنج ذهنی با درد جسمی جایگزین می شود.
It is a genuine attack by the self upon the body by which mental anguish is swapped for bodily pain.
درد ما در بدن ما نهفته است، لری، نه در روح ما.
bodily functions/changes/needs
اعمال/تغییرات/نیازهای بدن
bodily fluids
مایعات بدن
bodily harm (= physical injury)
آسیب بدنی (= صدمه بدنی)
bodily fluids (= blood saliva, etc.)
مایعات بدن (= خون، بزاق و غیره)
هیچ آسیب بدنی به او وارد نکردند.
کنترل عملکردهای بدن خود را از دست بدهید
او را با بدن از پله ها بالا برد.
آنها هیچ قصدی برای آسیب بدنی نداشتند.
فیزیکی
corporeal
جسمانی
fleshly
گوشتی
مواد
carnal
نفسانی
corporal
سرجوخه
واقعی
somatic
جسمی
قابل توجه
sensual
حسی
tangible
محسوس
حیوان
بتن
earthly
زمینی
mortal
فانی
بیولوژیکی
ناخالص
gross
انسان
طبیعی
ارگانیک. آلی
غیر معنوی
دنیوی
unspiritual
زمین زاده
worldly
زمانی
earthborn
زیر قمری
mundane
سکولار
temporal
terrestrial
sublunary
secular
earthbound
ذهنی
nonmaterial
غیر مادی
nonphysical
غیر فیزیکی
معنوی
soulful
روح انگیز
immaterial
غیر جسمانی
incorporeal
اثیری
ethereal
متافیزیکی
metaphysical
بی شکل
formless
بی بدن
bodiless
غیر قابل توجه
insubstantial
طیفی
spectral
آسمانی
celestial
ظاهری
apparitional
از بین بردن
discarnate
فراطبیعی
supernatural
ناملموس
intangible
گنجاندن
غیر زمینی
unearthly
روح مانند
spiritlike
بدون بدن
unfleshly
غیر بدنی
unbodied
غیر متعارف
uncorporal
غیردنیایی
asomatous
بهشتی
discorporate
روانشناسی
disincarnate
غیر زمانی
unworldly
heavenly
nontemporal