isolating

base info - اطلاعات اولیه

isolating - منزوی کردن

adjective - صفت

/ˈaɪsəleɪtɪŋ/

UK :

/ˈaɪsəleɪtɪŋ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [isolating] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • A high wall isolated the house from the rest of the village.


    دیوار بلند خانه را از بقیه روستا جدا کرده بود.

  • They tried to isolate (= find) the cause of the problem.


    سعی کردند علت مشکل را جدا کنند (= بیابند).

  • Virus particles were eventually isolated from the tissue.


    ذرات ویروس در نهایت از بافت جدا شدند.

  • He was isolated from all the other prisoners.


    او از همه زندانیان دیگر جدا بود.

  • This policy will isolate minority groups and prevent integration.


    این سیاست گروه های اقلیت را منزوی کرده و از ادغام جلوگیری می کند.

synonyms - مترادف
  • separating


    جدا کردن

  • segregating


    جداسازی

  • sequestering


    توقیف

  • dividing


    تقسيم كردن

  • secluding


    منزوی کردن

  • quarantining


    قرنطینه کردن

  • removing


    حذف کردن

  • insulating


    عایق

  • parting


    فراق

  • confining


    محدود کردن

  • disengaging


    صومعه نشینی

  • cloistering


    جزیره نشینی

  • islanding


    مستثنی کردن

  • excluding


    پیله زدن

  • cocooning


    انتزاع کردن

  • abstracting


    بسته شدن

  • closing off


    قطع کردن

  • cutting off


    محاصره کردن

  • cordoning off


    حصار کشی

  • fencing off


    مهر و موم کردن

  • sealing off


    مرتب کردن

  • sorting out


    جدا شدن


  • فیلتر کردن

  • separating out


    جدا نگه داشتن

  • filtering out


    مسدود کردن

  • taping off


    پرده زدن

  • keeping apart


    طناب زدن

  • blocking off


    غربالگری خاموش

  • curtaining off


  • roping off


  • screening off


antonyms - متضاد
  • integrating


    یکپارچه سازی

  • desegregating


    تفکیک کردن

  • reintegrating


    ادغام مجدد

  • combining


    ترکیب کردن

  • connecting


    برقراری ارتباط

  • coupling


    جفت

  • gathering


    جمع آوری


  • شامل

  • incorporating


    پیوستن

  • joining


    ربط دادن

  • linking


    اختلاط

  • mingling


    متحد کردن

  • uniting


    پایان دادن به جداسازی

  • ending segregation


    دادن فرصت برابر


لغت پیشنهادی

belief

لغت پیشنهادی

recreating

لغت پیشنهادی

tomatoes