bric-a-brac

base info - اطلاعات اولیه

bric-a-brac - بریک-آ-براک

noun - اسم

/ˈbrɪk ə bræk/

UK :

/ˈbrɪk ə bræk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bric-a-brac] در گوگل
description - توضیح

  • اشیاء کوچکی که ارزش پول زیادی ندارند اما جالب یا جذاب هستند

  • small decorative objects of various types and of no great value


    اشیاء تزئینی کوچک از انواع مختلف و بی ارزش

  • small decorative objects of various types and of no great value


    اشیاء تزئینی کوچک از انواع مختلف و بدون ارزش

  • Clothes and bric-a-brac have been pouring into the hospice's charity shops in response to an appeal for more goods.


    در پاسخ به درخواست برای خرید کالاهای بیشتر، لباس‌ها و آجر به مغازه‌های خیریه آسایشگاه سرازیر شده است.

  • There will be cakes, bric-a-brac, toys and books.


    کیک، آجر، اسباب بازی و کتاب وجود خواهد داشت.

  • Any good clean jumble or bric-a-brac will be appreciated.


    از هر گونه ترکیب خوب تمیز یا آجری قدردانی خواهد شد.

  • Please support us by providing bric-a-brac, clothes unwanted but saleable articles, etc.


    خواهشمند است با تهیه پارچه های آجری، پوشاک، کالاهای ناخواسته اما قابل فروش و غیره از ما حمایت کنید.

  • Soon villages by railway lines became centres of new craft industries, in wood-carving and other allegedly traditional bric-a-brac.


    به زودی روستاهای خطوط راه آهن به مراکز صنایع دستی جدید، در منبت کاری و دیگر آجرهای سنتی که گفته می شود، تبدیل شدند.

  • In the first stable off the bay, was an astonishing display of unrelated bric-a-brac.


    در اولین اصطبل، خارج از خلیج، نمایش حیرت انگیزی از آجر-آ-براک نامرتبط وجود داشت.

  • The shelves in the living room were lined with bric-a-brac and religious figurines.


    قفسه های اتاق نشیمن با مجسمه های آجری و مذهبی پوشیده شده بود.

example - مثال
  • market stalls selling cheap bric-a-brac


    غرفه های بازار فروش آجر ارزان قیمت

  • They sell antiques and bric-a-brac.


    آنها عتیقه جات و آجر می فروشند.

synonyms - مترادف
  • baubles


    بابل

  • bibelots


    bibelots

  • trinkets


    ریزه کاری ها

  • curios


    کنجکاوها

  • gewgaws


    گاوگاوز

  • knick-knacks


    خوش دستی

  • ornaments


    زیور آلات


  • چیز

  • kickshaws


    کیکشاها

  • gimcracks


    ترفندها

  • junk


    جنس اوراق و شکسته

  • miscellanea


    متفرقه

  • miscellany


    چیزهای مختلف

  • sundries


    چیزها

  • things


    مغرور

  • trumpery


    بهم ریختن

  • jumble


    خنثی کردن

  • knick-knackery


    چاقو

  • knickknacks


    خرت و پرت

  • odds and ends


    فضیلت

  • virtu


    اشیاء هنر

  • objets d'art


    بیت و باب

  • bits and bobs


    تکه ها و تکه ها

  • bits and pieces


    اشیاء فضیلت

  • objects of virtu


    شانس و سود

  • odds and sods


    باقی مانده

  • leftovers


    زیر و رو کردن

  • rummage


    ضایعات

  • scraps


    گابین ها

  • gubbins


    عجیب و غریب

  • oddments


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

byplay

لغت پیشنهادی

ok

لغت پیشنهادی

delay