ballroom

base info - اطلاعات اولیه

ballroom - سالن رقص

noun - اسم

/ˈbɔːlruːm/

UK :

/ˈbɔːlruːm/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [ballroom] در گوگل
description - توضیح
  • a very large room used for dancing on formal occasions


    یک اتاق بسیار بزرگ که برای رقص در مناسبت های رسمی استفاده می شود

  • a large room that is used for formal dancing


    یک اتاق بزرگ که برای رقص رسمی استفاده می شود

  • a large room that is used for dancing or other activities


    یک اتاق بزرگ که برای رقص یا فعالیت های دیگر استفاده می شود

  • Father stands by the coatrack, pretending to read the auction notices and ballroom posters.


    پدر در کنار کانکس ایستاده و وانمود می کند که آگهی های حراج و پوسترهای سالن رقص را می خواند.

  • The center also offers tap and ballroom dance classes, yoga and Chairobics, which is a low-impact exercise program.


    این مرکز همچنین کلاس‌های رقص تاپ و سالن رقص، یوگا و Chairobics را ارائه می‌دهد که یک برنامه تمرینی کم‌تأثیر است.

  • I was very fond of ballroom dancing, and of other things associated with the tripping of the light-fantastic.


    من به رقص تالار رقص و چیزهای دیگر مرتبط با رقص نور بسیار علاقه داشتم.

  • The Hilton's ballroom is a classic model of flexible facilities.


    سالن رقص هیلتون یک مدل کلاسیک از امکانات انعطاف پذیر است.

  • On Fat Tuesday, Meredith watched the banners being unfurled in the ballroom with a stab of pride in her heart.


    مردیث روز سه‌شنبه‌ی چاق، بنرهایی را که در سالن رقص باز می‌شد، با خنجری از غرور در قلبش تماشا کرد.

  • I head back to the ballroom.


    به سالن رقص برمی گردم.

  • A bright yellow strip of tape separated the country-western ballroom dancers from the line dance crowd.


    نوار زرد روشنی از نوار، رقصندگان سالن رقص کانتری غربی را از جمعیت رقص جدا می کرد.

example - مثال
  • He entered the palatial ballroom and took in his surroundings.


    او وارد سالن رقص قصر شد و اطراف خود را نگاه کرد.

synonyms - مترادف

  • سالن

  • auditorium


    سالن نمایش

  • arena


    عرصه

  • theaterUS


    تئاتر آمریکا

  • theatreUK


    theatreUK

  • amphitheatreUK


    آمفی تئاتر انگلستان

  • amphitheaterUS


    آمفی تئاتر آمریکا


  • باغ


  • اتاق


  • محفظه - اتاق

  • concourse


    گردهمایی

  • atrium


    دهلیز

  • gym


    سالن ورزش

  • gymnasium


    ورزشگاه

  • guildhall


    انجمن صنفی

  • lounge


    سالن استراحت

  • lyceum


    لیسیوم

  • refectory


    سفره خانه

  • salon


    اتاق خواب

  • stateroom


    اتاق مونتاژ

  • assembly room


    سالن کنسرت


  • سالن گردهمایی

  • assembly hall


    سالن کنفرانس


  • اتاق سخنرانی

  • lecture room


    سالن رقص


  • اتاق ملاقات


  • سالن کلیسا


  • اتاق عمومی بزرگ


  • شهرداری


  • سالن روستا


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

candid

لغت پیشنهادی

acetone

لغت پیشنهادی

bumbled