word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
حالت دو نیمه طرفین یا قطعاتی که دقیقاً از نظر شکل یا اندازه یکسان نیستند.
-
شرط مساوی یا مساوی نبودن بین دو فرد یا گروه.
-
the quality of having parts on either side or half that do not match or are not the same size or shape
کیفیت داشتن قطعاتی در دو طرف یا نصف آنها که مطابقت ندارند یا اندازه یا شکل یکسانی ندارند
example - مثال
-
برخی افراد عدم تقارن ساختمان را ناآرام می دانند.
-
Asymmetry has been used in the stadium design to customize parts of the building for specific purposes.
از عدم تقارن در طراحی استادیوم برای سفارشی سازی بخش هایی از ساختمان برای اهداف خاص استفاده شده است.
-
عدم تقارن هسته ای برخی از کشورها را ترسان و مشکوک کرده است.
-
Pockets of economic. educational. and demographic asymmetries need to be addressed on both the local and the national level.
جیب های اقتصادی. آموزشی و عدم تقارن های جمعیتی باید هم در سطح محلی و هم در سطح ملی مورد توجه قرار گیرد.
synonyms - مترادف
-
disproportionateness
نامتناسب بودن
-
imbalance
عدم تعادل
-
inequality
نابرابری
-
crookedness
کج بودن
-
dissymmetry
عدم تقارن
-
irregularity
بی نظمی
-
lopsidedness
کج بودن
-
skewness
چولگی
-
unevenness
ناهمواری
-
عدم تعادل
-
disproportion
عدم تناسب
-
unbalance
عدم تعادل
-
inequity
نابرابری
-
instability
بی ثباتی
-
disequilibrium
عدم تعادل
antonyms - متضاد
-
symmetry
تقارن
-
تعادل
-
تناسب، قسمت
-
evenness
یکنواختی
-
congruity
هماهنگی
-
harmony
هماهنگی
-
توافق
-
concurrence
توافق
-
parity
برابری
-
likeness
شباهت
-
sufficiency
کفایت
-
similarity
شباهت
-
alikeness
شباهت
-
sameness
یکسانی
-
equality
برابری