bated
bated - ضربه زده
adjective - صفت
UK :
US :
به صورت مضطرب (= نگران و عصبی) یا هیجان زده
با نفس بند آمده منتظر بودم که چیزی بگوید، هر چیزی، کلیشه ای نبود.
Neither Bradford nor Birmingham regrets entering the tourist trade - the industry waits with bated breath to see how Swindon fares.
نه برادفورد و نه بیرمنگام از ورود به تجارت توریستی پشیمان نیستند - صنعت با نفس بند آمده منتظر است تا ببیند کرایه سویندون چگونه است.
از ژوئیه به بعد شهر وادون با نفس بند آمده منتظر مانده بود.
پس الان با نفس بند آمده منتظرم.
ebbed
فرو ریختن
lessened
کاهش یافته است
waned
کمرنگ شد
abated
کاهش یافت
moderated
تعدیل شد
slackened
سست شده
lapsed
از بین رفته است
eased
تسهیل شد
checked
بررسی شد
curbed
مهار شده است
restrained
مهار شده
رها کردن
fell off
افتاد
fallen off
سقوط کرده
slacked off
نپذیرفتن
dwindled
کاسته
declined
محو شده است
diminished
کاهش یافته
faded
عقب نشینی کرد
decreased
پلاسیده
receded
ضعیف شده است
wilted
از بین رفت
weakened
فوت کرد
petered out
پژمرده
died away
پایین آورد
withered
منحل شد
lowered
کوچک شده است
dissolved
فروکش کرد
shrunk
سقوط کرد
subsided
felled
harsh
خشن
شدید، قوی
تیز
قوی
vivid
واضح
burning
سوزش
concentrated
متمرکز شده است
پر شده
روشن
سخت
درخشان
striking
قابل توجه، برجسته، موثر
vibrant
پر جنب و جوش
shining
شعله ور
blazing
خیره کننده
dazzling
چشمک زن
glaring
سوسوزن
flashing
رشته ای
scintillating
تابناک
gleaming
فلورسنت
glistening
براق
incandescent
نشاط آور
radiant
پرآب
fluorescent
خوراکی
shiny
پرپر کردن
effulgent
refulgent
fulgent
glistering
fulgurant
fulgurating
