blacktop

base info - اطلاعات اولیه

blacktop - تاپ سیاه

noun - اسم

/ˈblæktɑːp/

UK :

/ˈblæktɒp/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [blacktop] در گوگل
description - توضیح
  • a thick black sticky substance that becomes hard as it dries, used to cover roads


    یک ماده چسبناک سیاه رنگ غلیظ که با خشک شدن سخت می شود و برای پوشاندن جاده ها استفاده می شود


  • ماده ای که در سطح جاده ها استفاده می شود


  • مواد مورد استفاده در سطح اکثر جاده ها

  • We were now on the glossy blacktop that led towards the army laundry, Rosa's old creche.


    اکنون روی سقف مشکی براقی بودیم که به سمت خشکشویی ارتش، مهد کودک قدیمی رزا منتهی می شد.

  • Iowa may not have sandy beaches, but it does have blacktop.


    آیووا ممکن است سواحل شنی نداشته باشد، اما دارای تاپ سیاه است.

  • It is a two-lane blacktop highway with a little variety store at every crossroad.


    این یک بزرگراه دو بانده است که در هر چهارراه یک فروشگاه کمی تنوع دارد.

  • The road was mostly two-lane blacktop, but there were sections of divided highway too.


    جاده عمدتاً دو بانده سیاه بود، اما بخش هایی از بزرگراه تقسیم شده نیز وجود داشت.

  • The moment the provincial boundary was crossed the washboard highway flattened into smooth perfectly maintained blacktop.


    لحظه عبور از مرز استان، بزرگراه تخته‌شویی صاف و صاف شد و به‌طور کامل حفظ شد.

  • The road twisted, two lanes of blacktop angling back and forth up the side of the mountain.


    جاده پیچ خورده بود، دو لاین سقف سیاه به سمت بالا و سمت کوه بالا می رفتند.

  • Museums are popping up like grease spots on the blacktop.


    موزه‌ها مانند لکه‌های چربی روی سقف سیاه ظاهر می‌شوند.

  • I tasted the blacktop in my mouth.


    مشکی را در دهانم چشیدم.

example - مثال
synonyms - مترادف
  • tarmac


    آسفالت

  • tar


    تار

  • asphalt


    قیر

  • bitumen


    ماکادام

  • macadam


    بتن


  • گام صدا


  • پیاده رو

  • pavement


    سنگ فرش

  • flagstone


    جاده


  • خیابان


  • سنگفرش

  • roadway


    سطح جاده

  • paving



antonyms - متضاد
  • pavement


    پیاده رو

  • footpath


    مسیر پیاده روی

  • footway


    پیاده راه

  • sidewalk


    مسیر

  • walkway


    سنگفرش


  • سکو

  • pathway


    کنار جاده

  • paving


    مسیر هموار شده


  • راه عابر پیاده

  • roadside


  • paved path


  • pedestrian way


لغت پیشنهادی

aquaculture

لغت پیشنهادی

blase

لغت پیشنهادی

aseptic