boating

base info - اطلاعات اولیه

boating - قایقرانی

noun - اسم

/ˈbəʊtɪŋ/

UK :

/ˈbəʊtɪŋ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [boating] در گوگل
description - توضیح

  • فعالیت سفر در یک قایق کوچک برای تفریح


  • فعالیت مسافرت بر روی آب در قایق برای تفریح

  • the activity of traveling in a boat esp. as a hobby or for pleasure


    فعالیت سفر با قایق، به ویژه. به عنوان یک سرگرمی یا برای لذت

  • Nearby Activities: boating, golf swimming pool squash, sauna, solarium.


    فعالیت های نزدیک: قایق سواری، گلف، استخر، اسکواش، سونا، سولاریوم.

  • Activities: boating, bowling rink, cricket tables, pitch & putt course grass and hard tennis courts.


    فعالیت ها: قایق سواری، پیست بولینگ، میزهای کریکت، زمین زمین و توپ، زمین های چمن و تنیس سخت.

  • The authorities decided not to allow boating on the lake.


    مقامات تصمیم گرفتند اجازه قایق سواری در دریاچه را ندهند.

  • Members heard that leisure facilities such as fishing and boating will be improved by permanent fishing platforms and a proper jetty.


    اعضا شنیده اند که امکانات تفریحی مانند ماهیگیری و قایق سواری با سکوهای ماهیگیری دائمی و یک اسکله مناسب بهبود می یابد.

  • Kirchberg has a small lake which is excellent for both swimming and boating.


    کرچبرگ یک دریاچه کوچک دارد که هم برای شنا و هم برای قایق سواری عالی است.

  • At the top of the list is boating of all kinds.


    در بالای لیست قایق سواری از همه نوع است.

  • After the hectic activity of summer I look forward to doing more relaxed boating and fishing trips in early autumn.


    پس از فعالیت های پر هیجان تابستان، مشتاقانه منتظر انجام سفرهای آرام تر قایق سواری و ماهیگیری در اوایل پاییز هستم.

example - مثال
  • to go boating


    برای قایق سواری

  • Local activities include walking, boating and golf.


    فعالیت های محلی شامل پیاده روی، قایق سواری و گلف است.

  • We decided to go boating.


    تصمیم گرفتیم قایق سواری کنیم.

  • a boating accident


    تصادف قایقرانی

  • Lake of the Ozarks is a popular boating and fishing mecca for Midwesterners.


    دریاچه اوزارک یک مکه محبوب قایقرانی و ماهیگیری برای مردم غرب میانه است.

synonyms - مترادف
  • rowing


    قایقرانی

  • sailing


    کشتیرانی

  • canoeing


    قایق رانی

  • cruising


    کروز

  • drifting


    رانش

  • paddling


    دست و پا زدن

  • sculling


    مجسمه سازی

  • trawling


    ترال سواری

  • yachting


    قایق سواری

antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

murals

لغت پیشنهادی

tactical

لغت پیشنهادی

turbulent