turbulent

base info - اطلاعات اولیه

turbulent - آشفته

adjective - صفت

/ˈtɜːrbjələnt/

UK :

/ˈtɜːbjələnt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [turbulent] در گوگل
description - توضیح
  • a turbulent situation or period of time is one in which there are a lot of sudden changes


    موقعیت یا دوره زمانی آشفته شرایطی است که در آن تغییرات ناگهانی زیادی رخ می دهد

  • turbulent air or water moves around a lot


    هوا یا آب متلاطم زیاد در اطراف حرکت می کند

  • involving a lot of sudden changes, arguments, or violence


    شامل تغییرات ناگهانی، مشاجره یا خشونت است

  • Turbulent air or water moves very strongly and suddenly


    هوا یا آب متلاطم بسیار شدید و ناگهانی حرکت می کند

  • full of confusion; lacking order


    پر از سردرگمی؛ فاقد نظم

  • moving very strongly and suddenly; having strong uneven currents


    حرکت بسیار شدید و ناگهانی؛ داشتن جریان های قوی و ناهموار

  • experiencing many problems, disagreements, or changes


    مشکلات، اختلاف نظرها یا تغییرات زیادی را تجربه کنید

  • The upshot is that small areas of the boundary layer are turbulent.


    نتیجه این است که نواحی کوچک لایه مرزی متلاطم هستند.

  • In this way it is possible to use the lift low down with safety provided that the thermals are not too turbulent.


    به این ترتیب می توان از بالابر در پایین پایین با ایمنی استفاده کرد، مشروط بر اینکه حرارتی ها خیلی آشفته نباشند.

  • Now it was dark and our world was a dimly seen circle of indigo water foam-streaked and turbulent.


    حالا هوا تاریک شده بود و دنیای ما دایره‌ای از آب نیلی بود که رگه‌های کف و متلاطم داشت.

  • Parental reactions are turbulent, and the usual pathways for the development of close parent-infant bonds are disrupted.


    واکنش‌های والدین آشفته است و مسیرهای معمول برای ایجاد پیوندهای نزدیک والدین و نوزاد مختل می‌شود.

  • Change has become a constant in the turbulent economy of deregulation and global competition.


    تغییر در اقتصاد آشفته مقررات زدایی و رقابت جهانی به یک امر ثابت تبدیل شده است.

  • The remainder of the transition process consists of the growth of these local regions of turbulent motion whilst they travel downstream.


    باقی‌مانده فرآیند انتقال شامل رشد این مناطق محلی از حرکت آشفته است، در حالی که آنها به سمت پایین دست حرکت می‌کنند.

  • a turbulent relationship


    یک رابطه آشفته

  • the turbulent white sea


    دریای سفید متلاطم

  • Jason grew up in the South during the turbulent years of the 1960s.


    جیسون در سالهای پرتلاطم دهه 1960 در جنوب بزرگ شد.

  • We would do well to ponder the anguish of those turbulent years.


    خوب است که در رنج آن سالهای پرتلاطم فکر کنیم.

example - مثال
  • a short and turbulent career in politics


    یک حرفه کوتاه و پرتلاطم در سیاست

  • a turbulent part of the world


    قسمتی متلاطم از جهان

  • turbulent emotions


    احساسات آشفته

  • The aircraft is designed to withstand turbulent conditions.


    این هواپیما به گونه ای طراحی شده است که در شرایط آشفته مقاومت کند.

  • a turbulent sea/storm (= caused by turbulent water/air)


    دریا/طوفان متلاطم (= ناشی از آب/هوا متلاطم)

  • They jumped off the cliff into the turbulent waters below.


    آنها از صخره به داخل آبهای متلاطم پایین پریدند.

  • a turbulent crowd


    یک جمعیت آشفته

  • a turbulent marriage


    یک ازدواج آشفته

  • This has been a turbulent week for the administration.


    این یک هفته پرتلاطم برای دولت بوده است.

  • The ocean was too turbulent for us to be able to take the boat out.


    اقیانوس خیلی متلاطم بود که نتوانیم قایق را بیرون بیاوریم.

  • His book discusses the turbulent years of the civil rights struggle.


    کتاب او به سال‌های پرتلاطم مبارزات حقوق مدنی می‌پردازد.

  • Turbulent seas kept us from sailing.


    دریاهای متلاطم ما را از کشتی باز داشت.

  • The publishing world is going through a turbulent time at the moment.


    دنیای نشر در حال حاضر دوران پرتلاطمی را می گذراند.

  • A turbulent market has caused concern in Congress.


    بازار متلاطم باعث نگرانی کنگره شده است.

synonyms - مترادف

  • خشن

  • fierce


    شدید


  • پر آشوب

  • tumultuous


    خشمگین

  • furious


    وحشی

  • ferocious


    مواد منفجره

  • explosive


    هار


  • داغ

  • rabid


    تشنجی

  • raging


    سیکلون

  • hot


    آتشفشانی

  • convulsive


    حمله ای

  • cyclonic


    سنگین

  • volcanic


    غوغا کردن

  • paroxysmal


    طوفانی


  • سردرگم

  • blustering


    غیر قابل مدیریت

  • stormy


    بی نظم

  • tempestuous


    پر سر و صدا

  • confused


    چکش و انبر

  • unmanageable


    کوبیدن و کشیدن

  • disordered


    خون و دل و روده

  • noisy


    bang-bang

  • hammer and tongs


    بر هم زد

  • knock-down-and-drag-out


    شدید، قوی

  • blood-and-guts


    نیرومند

  • bang-bang


    دیوانه شده

  • stirred up



  • forceful


  • frenzied


antonyms - متضاد
  • calm


    آرام

  • peaceful


    صلح آمیز

  • glassy


    شیشه ای

  • nonviolent


    غیر خشونت آمیز

  • peaceable


    ساکت


  • صاف


  • هنوز


  • ناآرام

  • unruffled


    ملایم

  • gentle


    نوع


  • قابل مدیریت

  • manageable


    خفیف

  • mild


    در حد متوسط


  • خوب


  • مستقر شده

  • settled


    پایدار


  • ارامش

  • clement


    روشن


  • آفتابی

  • sunny


    بدون ابر


  • نمایشگاه

  • cloudless


    ارام

  • tranquil


    معتدل

  • sunshiny


    ظریف

  • unclouded



  • placid


  • serene


  • balmy


  • temperate


  • delicate


لغت پیشنهادی

cloudiness

لغت پیشنهادی

pregnancy

لغت پیشنهادی

cyrus