turbulent
turbulent - آشفته
adjective - صفت
UK :
US :
موقعیت یا دوره زمانی آشفته شرایطی است که در آن تغییرات ناگهانی زیادی رخ می دهد
هوا یا آب متلاطم زیاد در اطراف حرکت می کند
شامل تغییرات ناگهانی، مشاجره یا خشونت است
هوا یا آب متلاطم بسیار شدید و ناگهانی حرکت می کند
پر از سردرگمی؛ فاقد نظم
حرکت بسیار شدید و ناگهانی؛ داشتن جریان های قوی و ناهموار
مشکلات، اختلاف نظرها یا تغییرات زیادی را تجربه کنید
نتیجه این است که نواحی کوچک لایه مرزی متلاطم هستند.
In this way it is possible to use the lift low down with safety provided that the thermals are not too turbulent.
به این ترتیب می توان از بالابر در پایین پایین با ایمنی استفاده کرد، مشروط بر اینکه حرارتی ها خیلی آشفته نباشند.
حالا هوا تاریک شده بود و دنیای ما دایرهای از آب نیلی بود که رگههای کف و متلاطم داشت.
Parental reactions are turbulent, and the usual pathways for the development of close parent-infant bonds are disrupted.
واکنشهای والدین آشفته است و مسیرهای معمول برای ایجاد پیوندهای نزدیک والدین و نوزاد مختل میشود.
تغییر در اقتصاد آشفته مقررات زدایی و رقابت جهانی به یک امر ثابت تبدیل شده است.
The remainder of the transition process consists of the growth of these local regions of turbulent motion whilst they travel downstream.
باقیمانده فرآیند انتقال شامل رشد این مناطق محلی از حرکت آشفته است، در حالی که آنها به سمت پایین دست حرکت میکنند.
a turbulent relationship
یک رابطه آشفته
دریای سفید متلاطم
جیسون در سالهای پرتلاطم دهه 1960 در جنوب بزرگ شد.
خوب است که در رنج آن سالهای پرتلاطم فکر کنیم.
یک حرفه کوتاه و پرتلاطم در سیاست
قسمتی متلاطم از جهان
turbulent emotions
احساسات آشفته
این هواپیما به گونه ای طراحی شده است که در شرایط آشفته مقاومت کند.
دریا/طوفان متلاطم (= ناشی از آب/هوا متلاطم)
آنها از صخره به داخل آبهای متلاطم پایین پریدند.
یک جمعیت آشفته
یک ازدواج آشفته
این یک هفته پرتلاطم برای دولت بوده است.
اقیانوس خیلی متلاطم بود که نتوانیم قایق را بیرون بیاوریم.
کتاب او به سالهای پرتلاطم مبارزات حقوق مدنی میپردازد.
دریاهای متلاطم ما را از کشتی باز داشت.
دنیای نشر در حال حاضر دوران پرتلاطمی را می گذراند.
بازار متلاطم باعث نگرانی کنگره شده است.
خشن
fierce
شدید
پر آشوب
tumultuous
خشمگین
furious
وحشی
ferocious
مواد منفجره
explosive
هار
داغ
rabid
تشنجی
raging
سیکلون
آتشفشانی
convulsive
حمله ای
cyclonic
سنگین
volcanic
غوغا کردن
paroxysmal
طوفانی
سردرگم
blustering
غیر قابل مدیریت
stormy
بی نظم
tempestuous
پر سر و صدا
confused
چکش و انبر
unmanageable
کوبیدن و کشیدن
disordered
خون و دل و روده
noisy
bang-bang
hammer and tongs
بر هم زد
knock-down-and-drag-out
شدید، قوی
blood-and-guts
نیرومند
bang-bang
دیوانه شده
stirred up
forceful
frenzied
calm
آرام
peaceful
صلح آمیز
glassy
شیشه ای
nonviolent
غیر خشونت آمیز
peaceable
ساکت
صاف
هنوز
ناآرام
unruffled
ملایم
gentle
نوع
قابل مدیریت
manageable
خفیف
mild
در حد متوسط
خوب
مستقر شده
settled
پایدار
ارامش
clement
روشن
آفتابی
sunny
بدون ابر
نمایشگاه
cloudless
ارام
tranquil
معتدل
sunshiny
ظریف
unclouded
placid
serene
balmy
temperate
delicate