broadening
broadening - گسترش دادن
N/A - N/A
UK :
US :
فاعل فاعل از گسترش دهد
گسترده تر شدن یا باعث عریض شدن چیزی
افزایش دامنه چیزی
برای اینکه کسی بیشتر بفهمد و درباره موضوعات مختلف، ایده ها، مکان ها و غیره بیشتر بداند.
مسیر در این نقطه گسترش می یابد و به جاده تبدیل می شود.
آنها در حال تعریض پل هستند تا جریان ترافیک را تسریع کنند.
آنها انواع عناصر جدید را به آن برنامه معرفی کرده اند تا جذابیت آن را گسترش دهند.
I hoped that going to college might broaden my horizons (= increase the range of my knowledge and experience).
من امیدوار بودم که رفتن به کالج بتواند افق دید من را گسترش دهد (= دامنه دانش و تجربه من را افزایش دهد).
می گویند سفر ذهن را وسعت می بخشد.
اینترنت می تواند به کودکان فرصت هایی بدهد تا ذهن خود را گسترش دهند.
cultivating
کشت کردن
advancing
پیشبرد
enlightening
روشنگر
enriching
غنی سازی
expanding
در حال گسترش
improving
در حال بهبود
refining
پالایش
فرهنگی
developmental
رشدی
آموزشی
civilizingUS
متمدن کردن ایالات متحده
edifying
آموزنده
educative
نشاط آور
uplifting
انسان سازی ایالات متحده
instructive
انسان سازی انگلستان
humanizingUS
civilisingUK
humanisingUK
مفید
civilisingUK
یاد گرفت
روشن کننده
learned
اطلاع رسانی
illuminating
علمی
instructional
اطلاعاتی
informatory
مدرسه ای
scholarly
شفاف سازی
informational
هنری
scholastic
aestheticUK
clarifying
informative
illuminative
aestheticUK
نزول کردن
narrowing
باریک شدن
shortening
کوتاه کردن
کاهش
کاهش می یابد
lessening
رها کردن
انقباض
diminution
رکود
shrinkage
اختصار
downturn
ضرر - زیان
diminishing
رو به کاهش است
contraction
فروکش
رو به زوال
declining
تخفیف
ebb
برش
abatement
محدود کردن
cutback
کمرنگ شدن
waning
سقوط
discount
افسردگی
سست شدن
curtailment
پایین آمدن
wane
تنش زدایی
falling off
در حال مرگ
dwindling
slackening
downtick
de-escalation
dying down
letting up