lobster

base info - اطلاعات اولیه

lobster - خرچنگ

noun - اسم

/ˈlɑːbstər/

UK :

/ˈlɒbstə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lobster] در گوگل
description - توضیح

  • یک حیوان دریایی با هشت پا، یک صدف و دو چنگال بزرگ

  • the flesh of a lobster, which is eaten


    گوشت خرچنگ که خورده می شود

  • an animal that lives in the sea and has a long body covered with a hard shell two large claws, and eight legs, or its flesh when used as food


    حیوانی که در دریا زندگی می‌کند و بدنی دراز پوشیده از پوسته‌ای سخت، دو چنگال بزرگ و هشت پا یا گوشت آن در صورت استفاده از غذا است.

  • an animal that lives in the sea and has a shell-like covering on its body two large claws, and eight legs, or the flesh of this animal when used as food


    حیوانی که در دریا زندگی می کند و بدنش پوشش صدفی مانند، دو پنجه بزرگ و هشت پا دارد یا گوشت این حیوان در صورت استفاده از غذا

  • Personally I would need a lobster or two.


    من شخصاً به یک یا دو خرچنگ نیاز دارم.

  • He insisted the fisheries officers were doing their duty by removing illegal lobster traps.


    وی تاکید کرد که ماموران شیلات با حذف تله‌های غیرقانونی خرچنگ به وظایف خود عمل می‌کنند.

  • And the one and one-quarter pound lobster is super sweet.


    و خرچنگ یک و یک چهارم پوندی فوق العاده شیرین است.

  • That could reduce lobster reproduction in the area of the spill.


    این می تواند تولید مثل خرچنگ در منطقه نشت را کاهش دهد.

  • I had to stuff the second lobster in the pot which was too small.


    مجبور شدم خرچنگ دوم را در قابلمه پر کنم که خیلی کوچک بود.

  • Accident the mushrooms, the lobster.


    تصادف قارچ، خرچنگ.

  • In the case of the lobster this is the usual story.


    در مورد خرچنگ این داستان معمول است.

  • After that you lobster for the rest of your life.


    بعد از آن تا آخر عمر خرچنگ می خورید.

example - مثال
  • We had lobster for dinner.


    ما برای شام خرچنگ داشتیم.

synonyms - مترادف
  • lobsterback


    لابستربک

  • redcoat


    کت قرمز

antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

eye

لغت پیشنهادی

feminist

لغت پیشنهادی

pictorial