feminist
feminist - فمینیست
adjective - صفت
UK :
US :
کسی که از این ایده حمایت می کند که زنان باید از حقوق و فرصت های مشابه مردان برخوردار باشند
a person who believes in feminism, and tries to achieve change that helps women to get equal opportunities and treatment
فردی که به فمینیسم اعتقاد دارد و تلاش می کند به تغییری دست یابد که به زنان کمک کند فرصت ها و رفتار برابر را به دست آورند
relating to feminism
مربوط به فمینیسم
اگر در فیلمهای هالیوود شخصیتهای زن قوی ظاهر میشوند، این برای فمینیستها تسلی نیست.
بنابراین، برای فمینیست ها، آرامشی که می دهند توهمی است.
در دهه 1960 من خودم را یک انقلابی و یک فمینیست رادیکال می دیدم.
Right-On movements such as the feminists and the peace campaigners evolved complicated systems to ensure this happened.
جنبشهای راستگرا مانند فمینیستها و مبارزان صلح، سیستمهای پیچیدهای را برای اطمینان از وقوع این اتفاق ایجاد کردند.
Likewise she argued that the feminist versions of Althusserian concepts of ideology overemphasised textuality at the expense of social and economic analysis.
به همین ترتیب، او استدلال کرد که نسخههای فمینیستی مفاهیم آلتوسری از ایدئولوژی بیش از حد بر روی متن به قیمت تحلیل اجتماعی و اقتصادی تأکید میکنند.
The feminists marched in thousands when David Laing urged married women to give up their jobs and stay at home.
هنگامی که دیوید لینگ از زنان متاهل خواست شغل خود را رها کرده و در خانه بمانند، هزاران نفر راهپیمایی کردند.
These feminist differences surfaced in a more extreme form in the months after the passing of the act.
این تفاوتهای فمینیستی در ماههای پس از گذشت به شکل شدیدتری ظاهر شد.
Some western feminists, too are concerned about psychological method's strong affiliations to dominant discourses of gender.
برخی از فمینیستهای غربی نیز نگران وابستگی شدید روش روانشناختی به گفتمانهای مسلط جنسیتی هستند.
men's rights activist
فعال حقوق مردان