grandmother
grandmother - مادر بزرگ
noun - اسم
UK :
US :
مادر مادر یا پدر شما
مادر پدر یا مادر یک فرد
سپس توضیح داد که در ویلا زندگی می کند و لئونی مادربزرگش است و لایس و لئونور خواهران ناتنی او.
Then she explained that she lived at the villa and that Leonie was her grandmother and Lais and Leonore her half-sisters.
پدرش چند ماه پس از تولدش درگذشت و مادربزرگش به عنوان نایب السلطنه سلطنت کرد.
من درست شبیه دختر جوانی بودم که مادربزرگم در آلبوم های عکسش به من نشان داده بود.
اگر معلوم می شد که مادربزرگ من واقعاً در حال مرگ است، می توانستم پرواز کنم تا با او باشم.
موادی که در دسترس مادربزرگهای ما بود یا سمیتر بود یا کمتر مؤثر بود.
با این وجود، مادربزرگ تأثیر زیادی داشت.
Nevertheless the grandmother was a strong influence.
مادربزرگ شما معتقد بود که ما واقعاً روح خود را از دست داده ایم.
gran
بزرگ
grandma
مادر بزرگ
granny
مادربزرگ
nan
نان
abuela
ابولا
babushka
بابوشکا
bubbie
بابی
gramma
دستور زبان
grandmom
نانا
nana
اوما
nonna
جد
ouma
بابا
ancestor
مهریه
baba
گامی
dowager
grammeUK
eldermother
gramUS
eldmother
گرمی
gammy
ماماو
grammeUK
مادرسالار
gramUS
میما
grammy
میماو
grandam
میمی
grandmum
پرستار بچه
mamaw
بلدام
matriarch
meemaw
memaw
mimi
nanna
nanny
beldame
grandchild
نوه
granddaughter
بابا بزرگ
نوه پسر
grandson