adjournment
adjournment - تعویق
noun - اسم
UK :
US :
قاضی به ما مهلت کوتاهی داد.
وکیل مدافع درخواست تعویق داد.
تعویق دادگاه به این معنی است که تصمیمی حداکثر تا دسامبر گرفته نخواهد شد.
این دادگاه دارای سابقه تاخیر و تعویق مکرر است.
قاضی با درخواست تعویق موافقت کرد.
سنا این لایحه را تصویب کرد، اما مجلس قبل از تعویق به آن رای نداد.
deferment
به تعویق انداختن
deferral
تاخیر انداختن
وقفه
interruption
تعلیق
postponement
اقامت کردن
suspension
فرورفتگی
prorogation
زنگ تفريح
مکث
recess
تغییر زمان بندی
قفسه بندی
کبوتر زنی
rescheduling
استراحت، تنفس
shelving
گلوله پرنده
pigeonholing
باقی مانده
breather
توقف
mothballing
جدول گذاری
ادامه
stoppage
مهلت قانونی
tabling
عقب انداختن
continuation
رها کردن
intermission
توقف موقت
moratorium
تایم اوت
put-off
ضربه زدن
putting off
تعلیق رسیدگی
گرفتن پنج
temporary cessation
مهلت دادن
knocking off
suspension of proceedings
taking five
respite
شروع
commencement
استمرار
continuance
ادامه
continuation
ماندگاری
persistence
شروع کنید
افتتاح
معرفی
برو
راه اندازی مجدد
restarting
پیشرفت
از سرگیری
resumption
تکمیل
initiation
بازگشایی
completion
شروع مجدد
reopening
بازسازی
recommencement
نهاد مجدد
restart
شروع می شود
renewal
راه اندازی
reinstitution
در حال انجام
commencing
فعالیت
kick-off
عمل
kickoff
تداوم
carrying on
progression
advancement
continuity