advised
advised - توصیه کرد
N/A - N/A
UK :
US :
فکر می کنم به او توصیه می کنم که شرکت را ترک کند.
پزشک او را از کشیدن سیگار توصیه کرد.
من به شدت توصیه می کنم از تصمیم گیری ناگهانی خودداری کنید.
آنها توصیه می کنند که کودکان در خانه نگهداری شوند.
من توصیه می کنم تا فردا صبر کنید.
او به ما توصیه کرد که چه زمانی بیاییم.
او به رئیس جمهور توصیه می کند (= اطلاعات می دهد و انواع اقدامات را پیشنهاد می کند) در مورد سیاست آفریقا.
You would be well advised to (= it would be wise for you to) have the appropriate vaccinations before you go abroad.
به شما توصیه می شود قبل از رفتن به خارج از کشور (= عاقلانه است) واکسیناسیون مناسب را انجام دهید.
آنها در مورد حقوق خود آگاه شدند.
وکلای ما توصیه کرده اند که هزینه ها می تواند بسیار زیاد باشد.
calculated
محاسبه شد
deliberate
حساب شده
considered
در نظر گرفته شده
reasoned
استدلال کرد
thoughtful
متفکر
measured
اندازه گیری شده
knowing
دانستن
weighed
وزن کرد
thought-out
فکر شده
studied
مطالعه کرد
well-considered
خوب در نظر گرفته شده
premeditated
از پیش طراحی شده
planned
برنامه ریزی شده
aforethought
از قبل فکر کرده
intentional
عمدی - قصدی
designed
طراحی شده
intended
مورد نظر
conscious
هوشیار، آگاه
purposeful
عمدی
prepense
آماده کردن
purposive
هدفمند
preconceived
از پیش تعیین شده
prudent
محتاط، معقول
wilful
با اراده
pre-planned
از پیش برنامه ریزی شده
willful
عمدا انجام شده است
دارای قوه قضاوت سلیم
judicious
از قبل فکر شده
معقول
sensible
داوطلبانه
voluntary
casual
گاه به گاه
unadvised
بدون توصیه
uncalculated
محاسبه نشده
unconsidered
در نظر گرفته نشده
unstudied
مطالعه نشده
ill-advised
بی پروا
uninformed
بی اطلاع
ignorant
نادان
unaware
غافل
oblivious
بی توجه
uninstructed
بی دستور
unwarned
بدون هشدار
clueless
بی خبر
unacquainted
ناآشنا
incognizant
ناشناس
unapprised
ناروشن
unenlightened
بی احتیاط
unwary
ناخودآگاه
unconscious
نا آشنا
unfamiliar
نامحسوس
insensible
ناشناخته
unknowledgeable
نادانستن
unknowing
بی گمان
unsuspecting
ناخواسته
unbriefed
بی سواد
unwitting
نابینا
uneducated
در حلقه نیست
unmindful
گفته نشده است
not told
