aerate

base info - اطلاعات اولیه

aerate - هوادهی

verb - فعل

/ˈereɪt/

UK :

/ˈeəreɪt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [aerate] در گوگل
description - توضیح

  • قرار دادن گاز یا هوا در مایع یا خاک


  • برای افزودن گاز به مایع، به ویژه نوشیدنی


  • اجازه دادن به هوا روی چیزی

  • This turn is followed immediately by tedder or hay forks and the swathes fluffed up and aerated.


    این چرخش بلافاصله با چنگال‌های تدر یا یونجه همراه می‌شود و قسمت‌ها پف کرده و هوادهی می‌شوند.

  • As they do best if the water is aerated only half fill the aquarium.


    همانطور که اگر آب هوادهی شود بهتر است فقط نیمی از آکواریوم را پر کنید.

  • It is then shaken out with fork or machine to aerate the hay and allow the wind to pass through it.


    سپس با چنگال یا ماشین تکان داده می شود تا یونجه هوادهی شود و باد از آن عبور کند.

  • There is a fountain to aerate the pond as well as plants.


    یک فواره برای هوادهی به حوض و همچنین گیاهان وجود دارد.

  • To help minimise problems a ball airstone powered by a Hoffman pump has been introduced to aerate the water.


    برای کمک به به حداقل رساندن مشکلات، یک سنگ هوای توپ با نیروی پمپ هافمن برای هوادهی آب معرفی شده است.

  • As well as scarifying to clear out thatch, we aerate to let air into the turf and release surface water.


    علاوه بر اینکه کاهگل را پاک می کنیم، هوادهی می کنیم تا هوا وارد چمن شود و آب سطحی آزاد شود.

  • Always aerate your system adequately especially when keeping Marines.


    همیشه سیستم خود را به اندازه کافی هوادهی کنید، مخصوصاً در هنگام نگهداری تفنگداران دریایی.

example - مثال
  • Earthworms do the important job of aerating the soil.


    کرم های خاکی کار مهم تهویه خاک را انجام می دهند.

  • aerated water


    آب گازدار

  • Earthworms help to aerate the soil.


    کرم های خاکی به هوادهی خاک کمک می کنند.

  • aerated soil


    خاک هوادهی شده

synonyms - مترادف
  • oxygenate


    اکسیژن

  • ventilate


    تهویه کنید

  • aerify


    هوا دادن

  • freshen


    تازه کردن


  • بگذار نفس بکشد


  • هوا بده

  • air


    هوا

  • refresh


    سرد


  • پنکه

  • fan


    خالص - تصفیه

  • purify


    وضعیت هوا

  • air-condition


    خروجی هوا


  • deodorizeUS

  • deodorizeUS


    deodoriseUK

  • deodoriseUK


    در معرض گذاشتن


  • باز کن


  • فوت کردن، دمیدن


  • هوا دادن به


  • اکسیژن کردن

  • oxygenize


    winnow

  • freshen up


    نسیم

  • winnow


    باد

  • waft


    هوا خنک


  • هوای موجی

  • air-cool


    گردش هوا


  • پاک کردن

  • circulate air


    آلوده کردن

  • cleanse


    شیرین کردن

  • depollute


    عطر

  • sweeten


  • perfume


antonyms - متضاد

  • نزدیک

لغت پیشنهادی

chronicling

لغت پیشنهادی

climactic

لغت پیشنهادی

bellyached