ambulatory

base info - اطلاعات اولیه

ambulatory - سرپایی

adjective - صفت

/ˈæmbjələtɔːri/

UK :

/ˈæmbjələtəri/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [ambulatory] در گوگل
description - توضیح
  • relating to or describing people being treated for an injury or illness who are able to walk and who when treated in a hospital are usually not staying for the night


    مربوط به یا توصیف افرادی که به دلیل آسیب یا بیماری تحت درمان هستند و قادر به راه رفتن هستند و وقتی در بیمارستان درمان می شوند، معمولاً شب را نمی مانند.

  • (of people being treated for an injury or illness) able to walk and when treated in a hospital usually not staying for the night in a bed


    (از افرادی که به دلیل آسیب یا بیماری تحت درمان قرار می گیرند) قادر به راه رفتن هستند، و در هنگام درمان در بیمارستان، معمولاً یک شب روی تخت نمی مانند.

  • (of hospitals, clinics, etc.) serving patients who are able to walk and who can leave after treatment


    (از بیمارستان ها، کلینیک ها و غیره) خدمات رسانی به بیمارانی که قادر به راه رفتن هستند و می توانند پس از درمان آن را ترک کنند

example - مثال
  • an ambulatory corridor


    یک راهرو سرپایی

  • an ambulatory care service


    یک سرویس مراقبت سرپایی

  • an ambulatory surgery


    یک جراحی سرپایی

  • We will be opening two new ambulatory care facilities for private patients in May.


    ما دو مرکز جدید مراقبت سرپایی را برای بیماران خصوصی در ماه می افتتاح خواهیم کرد.

  • She is completely ambulatory and will be home today.


    او کاملاً سرپایی است و امروز در خانه خواهد بود.

  • We will soon be opening two new ambulatory care facilities.


    ما به زودی دو مرکز جدید مراقبت های سرپایی را افتتاح خواهیم کرد.

synonyms - مترادف
  • wandering


    سرگردان

  • roving


    دوره گرد

  • itinerant


    رومینگ

  • roaming


    عشایری

  • nomadic


    ولگرد

  • vagrant


    مشاء

  • peripatetic


    راه رفتن

  • vagabond


    خطاکار

  • wayfaring


    آمبولانس

  • errant


    عشایر

  • ambulant


    فراری

  • nomad


    گالاوانتینگ

  • fugitive


    گالیوانت

  • galavanting


    متحرک

  • gallivanting


    گیاهی

  • perambulatory


    محدوده

  • peregrine


    در حال حرکت

  • ranging


    مسافرت انگلستان

  • perambulant


    مهاجر


  • مسافرت ایالات متحده

  • travellingUK


    رانش

  • migratory


    بی قرار

  • travelingUS


    سر و صدا کردن

  • drifting


    بی ریشه

  • unsettled


    شناور

  • migrant


    سفر

  • rambling


    سیار

  • rootless


  • floating


  • journeying


  • mobile


antonyms - متضاد
  • settled


    مستقر شده


  • ثابت

  • stiff


    سفت

  • unchanging


    بدون تغییر


  • بومی

لغت پیشنهادی

pedals

لغت پیشنهادی

prioritized

لغت پیشنهادی

bookstore