assort

base info - اطلاعات اولیه

assort - دسته بندی

N/A - N/A

əˈsɔːrt

UK :

əˈsɔːt

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [assort] در گوگل
description - توضیح
  • When genes assort, they spread among the cells of a living thing in a particular way.


    زمانی که ژن‌ها با هم ترکیب می‌شوند، به روشی خاص در میان سلول‌های موجود زنده پخش می‌شوند.

example - مثال
synonyms - مترادف

  • گروه


  • دامنه


  • مرتب سازی


  • توزیع کردن


  • مقطع تحصیلی


  • رتبه


  • نوع

  • categoriseUK


    دسته بندی انگلستان

  • categorizeUS


    دسته بندی ایالات متحده

  • classify


    طبقه بندی کردن


  • ترتیب دادن


  • کلاس

  • codify


    کدگذاری

  • compartment


    محفظه

  • compartmentaliseUK


    compartmentaliseUK

  • compartmentalizeUS


    copartmentalizeUS

  • digest


    هضم


  • تمیز دادن


  • فایل

  • peg


    گیره


  • محل

  • relegate


    تنزل دادن


  • جداگانه، مجزا

  • array


    آرایه

  • dispose


    در معرض قرار دادن


  • درهم شکستن


  • تقسیم کردن

  • methodize


    روش کردن


  • کت و شلوار


  • مرتب کردن


  • سفارش

antonyms - متضاد
  • disarrange


    بر هم زدن

  • scatter


    پراکنده کردن

  • disorganize


    به هم ریختن


  • بی نظمی


  • مخلوط کردن


  • حدس بزن


  • تخمین زدن


  • حفظ


  • جمع آوری


  • نگه دارید


  • نگاه داشتن


  • جمع آوری کنید

  • confuse


    گیج کردن


  • رد کردن


  • متمایز کردن

  • differentiate


    متحد کردن

  • disperse


    متلاشی شدن

  • unite


    طبقه بندی کردن

  • disintegrate


    اجازه ندادن

  • declassify


    حذف کنند

  • disallow


    پیوستن

  • exclude


    ترکیب کردن



لغت پیشنهادی

buffer

لغت پیشنهادی

accentuation

لغت پیشنهادی

uncommitted