baker

base info - اطلاعات اولیه

baker - نانوا

noun - اسم

/ˈbeɪkər/

UK :

/ˈbeɪkə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [baker] در گوگل
description - توضیح

  • کسی که نان و کیک می پزد، به خصوص برای فروش آنها در مغازه

  • a person who makes bread and cakes, or who sells bread and cakes as a job


    شخصی که نان و کیک درست می کند یا به عنوان شغل نان و کیک می فروشد

  • a shop where bread and cakes are sold and sometimes made


    مغازه ای که در آن نان و کیک می فروشند و گاه درست می کنند


  • شخصی که شغلش تهیه نان و کیک برای فروش است

  • My father is a very open trusting person who made his living as a baker.


    پدر من فردی بسیار باز و قابل اعتماد است که زندگی خود را از نانوایی می گذراند.

  • Although trained as a baker, Hilprecht had been on the dole since doing his military service.


    هیلپرشت اگرچه به عنوان نانوایی آموزش دیده بود، اما از زمان انجام خدمت سربازی در حال پایان دادن به کار بود.

  • Tyneside-based baker Greggs yesterday unveiled a £1m drop in profits for 1991, reflecting the impact of the retailing recession.


    گرگز، نانوایی مستقر در تاین ساید، دیروز از کاهش 1 میلیون پوندی سود در سال 1991 رونمایی کرد که منعکس کننده تأثیر رکود خرده فروشی است.

  • Oluf was a skilled baker who had graduated to traveling salesman.


    اولوف نانوایی ماهری بود که به عنوان فروشنده دوره گرد فارغ التحصیل شده بود.

  • The baker, with his back to her was shovelling more loaves from the brick oven.


    نانوا، با پشت به او، نان های بیشتری را از تنور آجری بیرون می آورد.

example - مثال
  • I'm just going to the baker's.


    من فقط دارم میرم نانوایی

  • He has to get up at 4 a.m. for his job as a baker.


    او باید ساعت 4 صبح برای کارش به عنوان نانوایی بیدار شود.

  • She was a baker at a local hotel making £10 an hour.


    او نانوا در یک هتل محلی بود که ساعتی 10 پوند درآمد داشت.


  • مادربزرگشان نانوای فوق العاده ای بود.

  • The village has a butcher, a baker, and a fishmonger.


    این روستا قصاب، نانوا و ماهی فروش دارد.

synonyms - مترادف
  • patissier


    شیرینی پزی

  • breadmaker


    نانوا

  • confectioner


    خمیر

  • dougher


    پیماساز

  • piemaker


    بولانجر

  • boulanger


    سرآشپز


  • مصادره کننده

  • confiseur


    یخچال طبیعی

  • glacier


    شیرینی پز

  • pastry chef


    پانچ خمیر

  • dough puncher


    شیرینی ساز

  • pastry cook


  • pastry maker


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

concurrently

لغت پیشنهادی

glacial

لغت پیشنهادی

resolving