beck

base info - اطلاعات اولیه

beck - بک

noun - اسم

/bek/

UK :

/bek/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [beck] در گوگل
description - توضیح

  • یک جریان کوچک


  • یک رودخانه کوچک

  • Or take a portfolio manager who has worked for a large company with 30 analysts at her beck and call.


    یا یک مدیر پورتفولیو را انتخاب کنید که برای یک شرکت بزرگ با 30 تحلیلگر کار کرده است.

  • He looked out across the darkening moor, its becks and mires, its hills d bony ridges of granite.


    او به تالاب در حال تاریک شدن، بک ها و منجلاب های آن، تپه ها و برآمدگی های استخوانی از گرانیت نگاه کرد.

  • The water mill was sited at Mill beck and it continued in use until the 1860s.


    آسیاب آبی در میل بک قرار داشت و تا دهه 1860 به کار خود ادامه داد.

  • With such an awesome technology at our beck and call we tend to view television like any other appliance.


    با چنین فناوری فوق‌العاده‌ای، ما تمایل داریم تلویزیون را مانند هر وسیله دیگری ببینیم.

  • He was obliged to eat with the servants, and was completely at the archbishop's beck and call.


    او موظف بود با خادمان غذا بخورد و کاملاً به خواست اسقف اعظم بود.

  • Cross the beck by the bridge and turn right down to the shore of Crummock Water.


    از بک کنار پل عبور کنید و به سمت راست بپیچید، تا به ساحل کراموک واتر برسید.

  • Do you really want to give up the relative ease of having a whole accounting department at your beck and call?


    آیا واقعاً می خواهید از سهولت نسبی داشتن یک بخش حسابداری کامل دست بکشید؟

example - مثال
  • She is constantly at the beck and call of her invalid father.


    او دائماً در تماس پدر ناتوانش است.

  • Don't expect to have me at your beck and call.


    انتظار نداشته باشید که من در خدمت شما باشم.

synonyms - مترادف

  • جریان

  • brook


    نهر

  • creek


    رودخانه

  • rivulet


    راندل

  • runnel


    متولد شد

  • bourn


    بورن

  • bourne


    بروکلت

  • brooklet


    آبشش

  • gill


    رول

  • rill


    اجرا کن

  • run


    جویبار

  • streamlet


    سوختن


  • پرتاب

  • runlet


    تازه

  • freshet


    حلقه زدن


  • جریان آب

  • rindle


    خراجی

  • watercourse


    بیلبونگ

  • tributary


    شاخه

  • billabong


    کرک


  • bayou

  • crick


    کانال

  • bayou


    آبریز


  • نژاد

  • rillet


    خندق


  • آبراه


  • رودخانه کوچک

  • gully


    ریث

  • waterway



  • rith


antonyms - متضاد
  • distributary


    توزیع کننده

  • effluent


    پساب

لغت پیشنهادی

tackling

لغت پیشنهادی

toll

لغت پیشنهادی

ageless