boho

base info - اطلاعات اولیه

boho - بوهو

noun - اسم

/ˈbəʊhəʊ/

UK :

/ˈbəʊhəʊ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [boho] در گوگل
description - توضیح
  • bohemian


    کولی

  • a person who is interested in artistic and unusual things, for example art music or literature and lives in an informal way that ignores the usually accepted ways of behaving


    فردی که به چیزهای هنری و غیرعادی علاقه مند است، مثلاً هنر، موسیقی یا ادبیات، و به شیوه ای غیررسمی زندگی می کند که شیوه های رفتاری معمولاً پذیرفته شده را نادیده می گیرد.

  • a relaxed, informal and unusual style of dress or decoration that is typical of a boho


    یک سبک لباس یا دکوراسیون آرام، غیررسمی و غیرمعمول که نمونه بوهو است

  • relating to or typical of a boho


    مربوط به یا معمولی یک بوهو

example - مثال
  • The Beatnik look provides a sharp alternative to boho.


    ظاهر Beatnik یک جایگزین تیز برای بوهو است.

  • They were copying Sienna Miller’s boho look.


    آنها از ظاهر بوهو سینا میلر کپی می کردند.

  • hippie elements in boho fashion


    عناصر هیپی در مد بوهو

  • Brooklyn bohos


    بوهوهای بروکلین

  • Soft romantic seventies boho is a popular look this summer.


    بوهوی ملایم و رمانتیک دهه هفتادی یک ظاهر محبوب در تابستان امسال است.

  • a boho lifestyle


    یک سبک زندگی بوهو

  • It's a brilliant place for anyone who is a bit boho, eccentric or artistic.


    این یک مکان درخشان برای هر کسی است که کمی بوهو، عجیب و غریب یا هنری است.

  • Their house is boho chic.


    خانه آنها شیک بوهو است.

synonyms - مترادف
  • nonconformist


    ناسازگار

  • maverick


    موریک

  • individualist


    فردگرا

  • heretic


    ملحد و مرتد

  • bohemian


    کولی

  • iconoclast


    شمایل شکن

  • loner


    تنها

  • deviant


    منحرف

  • counterculturist


    ضد فرهنگ

  • nonconformer


    بیت نیک

  • beatnik


    هیپی

  • hippy


    روح آزاد


  • گرگ تنها

  • lone wolf


    نوزاد وحشتناک

  • enfant terrible


    تکاور تنها

  • lone ranger


    آوانگاردیست

  • avant-gardist


    عجیب و غریب

  • eccentric


    شورشی

  • rebel


    خارجی

  • outsider


    افراطی


  • اصلی


  • مخالف

  • dissenter


    آزاداندیش

  • freethinker


    فرد غیر متعارف

  • dissident


    چیز غریب

  • unorthodox person


    ناراضی

  • unconventional person


    سوءمطالعه

  • freak


    پسر بد

  • dissentient


  • malcontent



antonyms - متضاد
  • conformer


    هماهنگ کننده

  • conformist


    سازگار


  • محافظه کار

  • conventionalist


    متعارف

  • traditionalist


    سنت گرا

  • stick-in-the-mud


    چسبیدن به گل

  • Babbitt


    بابیت


  • بله اقا

  • believer


    مومن

  • iconodule


    نماد


  • در حد متوسط

  • follower


    دنباله رو

  • bourgeois


    بورژوازی

  • stickler


    چسبنده

  • formalist


    فرمالیست

  • reactionary


    ارتجاعی

  • diehard


    جان سخت

  • orthodox


    ارتدکس

  • babbit


    شبیه ساز

  • emulator


    گوسفند

  • sheep


    مه آلود

  • fogey


    شخص ارتدکس

  • babbitt


  • yes-man


  • orthodox person


لغت پیشنهادی

parenthetically

لغت پیشنهادی

angle

لغت پیشنهادی

traits