bronze

base info - اطلاعات اولیه

bronze - برنز

noun - اسم

/brɑːnz/

UK :

/brɒnz/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bronze] در گوگل
description - توضیح
  • a hard metal that is a mixture of copper and tin


    فلزی سخت که مخلوطی از مس و قلع است

  • the dark reddish brown colour of bronze


    رنگ قهوه ای مایل به قرمز تیره برنز

  • a work of art such as a statue (=model of a person), made of bronze


    اثر هنری مانند مجسمه (=نمونه یک شخص)، ساخته شده از برنز

  • a bronze medal


    یک مدال برنز

  • made of bronze


    ساخته شده از برنز

  • having the dark reddish brown colour of bronze


    دارای رنگ قهوه ای مایل به قرمز تیره برنز است

  • a brown metal made of copper and tin


    یک فلز قهوه ای رنگ ساخته شده از مس و قلع

  • a dark orange-brown colour, like the metal bronze


    رنگ نارنجی مایل به قهوه ای تیره، مانند فلز برنز

  • a statue (= a large artistic object) made of bronze


    مجسمه (= شیء بزرگ هنری) از مفرغ


  • یک قطعه کوچک و گرد برنز که به فردی که در یک مسابقه سوم شود داده می شود

  • being dark orange-brown in colour, like the metal bronze


    رنگ نارنجی مایل به قهوه ای تیره مانند فلز برنز

  • hard bright brown metal made of copper and tin, or a statue made of this metal


    فلز سخت و قهوه ای روشن ساخته شده از مس و قلع یا مجسمه ای ساخته شده از این فلز

  • Excellent plates show every conceivable aspect from his stamp to gilt bronzes and immaculate carving.


    صفحات عالی هر جنبه قابل تصوری را از مهر او گرفته تا برنزهای طلایی و کنده کاری بی عیب و نقص نشان می دهد.

  • Bodies, in the form of George Segal's newest bronzes, fill Janis this month and most of next.


    بدن‌ها به شکل جدیدترین برنزهای جورج سگال، جنیس را در این ماه و بیشتر ماه‌های آینده پر می‌کنند.

  • These dies were usually made of bronze or steel and bore the design in intaglio.


    این قالب‌ها معمولاً از برنز یا فولاد ساخته می‌شدند و طرح را به صورت خاتم‌کاری داشتند.

  • Creatures, men and women and things, of bronze and marble, breathe the same air as we do.


    موجودات، مردان و زنان و اشیاء برنزی و مرمری، همان هوایی را تنفس می کنند که ما تنفس می کنیم.

  • The dining room is small and efficient with walls of polished bronze, mirrors, and tiny paintings of impressionist landscapes.


    اتاق ناهارخوری کوچک و کارآمد است، با دیوارهایی از برنز صیقلی، آینه‌ها و نقاشی‌های کوچک مناظر امپرسیونیستی.

  • Old methods of producing metals such as silver bronze and iron involved the use of lead.


    روش های قدیمی تولید فلزاتی مانند نقره، برنز و آهن شامل استفاده از سرب بود.

  • Later on of course there were even more of these unofficial bronzes in circulation.


    البته بعداً تعداد بیشتری از این برنزهای غیر رسمی در گردش بود.

example - مثال
  • a bronze statue


    یک مجسمه برنزی

  • The figure was cast in bronze.


    این مجسمه از برنز ریخته‌گری شد.

  • She works mainly in bronze.


    او عمدتاً در برنز کار می کند.

  • a fine collection of bronzes


    مجموعه ای زیبا از برنز

  • She got a bronze in the long jump.


    او در پرش طول برنز گرفت.

  • The church bells are made of bronze.


    ناقوس های کلیسا از برنز ساخته شده اند.

  • He got a bronze in the high jump.


    او در پرش ارتفاع برنز گرفت.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • entity


    وجود، موجودیت

لغت پیشنهادی

refrained

لغت پیشنهادی

oneself

لغت پیشنهادی

noticeably