critter
critter - موجود
noun - اسم
UK :
US :
یک موجود، به ویژه یک حیوان
یک موجود
این مایه تاسف است زیرا زنبورها موجودات کوچک بدی هستند که تنها هدفشان در زندگی خراب کردن پیک نیک و باربیکیو است.
This is unfortunate because wasps are nasty little critters whose sole aim in life is to ruin picnics and barbecues.
جان برای موجود کوچک احساس خوشحالی می کند.
قورباغه ها و وزغ ها موجودات کوچک سختی هستند.
ترافلاپس علیرغم سرعتش بیشتر یک موجود اصلی است.
اکنون جانوران ناز شده به کشتارگاه رفته اند.
به عبارت دیگر، انسان ها گاهی ترسناک تر از موجودات هستند.
من گاهی به اینجا می آیم تا در راه خانه به آن جانوران غذا بدهم.
این موجودات کوچک هستند که با دور نگه داشتن مردم به سبز ماندن مین کمک می کنند.
مخلوقات جوان برای اجرای نمایشی برای بچه ها پیاده شدند.
beast
جانور
موجود
حیوان
brute
بی رحم
beastie
وحشی
بودن
موجود زنده
organism
ارگانیسم
شکل زندگی
گونه ها
varmint
ورمنت
حیوان پایین
entity
وجود، موجودیت
quadruped
چهارپا
چیز
living entity
حیوان وحشی
جانور وحشی
گوشتخوار
wild beast
حیات وحش
carnivore
جانوران
wildlife
حیوان خانگی
fauna
منحرف شدن
savage beast
بدن
شخص
stray
هیولا
گیاه
موچود وحشی
monster
باکتری
bacterium