critter

base info - اطلاعات اولیه

critter - موجود

noun - اسم

/ˈkrɪtər/

UK :

/ˈkrɪtə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [critter] در گوگل
description - توضیح

  • یک موجود، به ویژه یک حیوان


  • یک موجود


  • این مایه تاسف است زیرا زنبورها موجودات کوچک بدی هستند که تنها هدفشان در زندگی خراب کردن پیک نیک و باربیکیو است.

  • This is unfortunate because wasps are nasty little critters whose sole aim in life is to ruin picnics and barbecues.


    جان برای موجود کوچک احساس خوشحالی می کند.

  • John feels happy for the little critter.


    قورباغه ها و وزغ ها موجودات کوچک سختی هستند.

  • Frogs and toads are tough little critters.


    ترافلاپس علیرغم سرعتش بیشتر یک موجود اصلی است.

  • Despite its speed Teraflops is more of a mainstream critter.


    اکنون جانوران ناز شده به کشتارگاه رفته اند.

  • Now the pampered critters are off to the slaughterhouse.


    به عبارت دیگر، انسان ها گاهی ترسناک تر از موجودات هستند.

  • In other words, humans are sometimes spookier than the critters.


    من گاهی به اینجا می آیم تا در راه خانه به آن جانوران غذا بدهم.

  • I sometimes come down here to feed those critters on my way home.


    این موجودات کوچک هستند که با دور نگه داشتن مردم به سبز ماندن مین کمک می کنند.

  • It is these tiny critters that help keep Maine green by keeping people out.


    مخلوقات جوان برای اجرای نمایشی برای بچه ها پیاده شدند.

  • The young critters were trotted out to put on a show for the kids.


example - مثال
  • wild critters


    موجودات وحشی

  • That dog’s a mean old critter.


    آن سگ یک موجود پیر پست است.

synonyms - مترادف
  • beast


    جانور


  • موجود


  • حیوان

  • brute


    بی رحم

  • beastie


    وحشی


  • بودن


  • موجود زنده

  • organism


    ارگانیسم


  • شکل زندگی


  • گونه ها

  • varmint


    ورمنت


  • حیوان پایین

  • entity


    وجود، موجودیت

  • quadruped


    چهارپا


  • چیز

  • living entity


    حیوان وحشی


  • جانور وحشی


  • گوشتخوار

  • wild beast


    حیات وحش

  • carnivore


    جانوران

  • wildlife


    حیوان خانگی

  • fauna


    منحرف شدن

  • savage beast


    بدن

  • pet


    شخص

  • stray


    هیولا


  • گیاه


  • موچود وحشی

  • monster


    باکتری



  • bacterium


antonyms - متضاد
  • abstract


    خلاصه

  • inanimate


    بی جان


  • گیاه


  • حیوان

  • nonhuman


    غیر انسانی

  • beast


    جانور


  • موجود


  • مفهوم

  • non-anthropoid


    غیر آنتروپوئید


  • موچود وحشی


  • حیوان پایین

لغت پیشنهادی

brawl

لغت پیشنهادی

nears

لغت پیشنهادی

woe