astronomically

base info - اطلاعات اولیه

astronomically - از نظر نجومی

adverb - قید

/ˌæstrəˈnɑːmɪkli/

UK :

/ˌæstrəˈnɒmɪkli/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [astronomically] در گوگل
description - توضیح
  • in a way that is connected with astronomy


    به گونه ای که با نجوم مرتبط است


  • به مقدار بسیار زیاد

example - مثال
  • Interest rates are astronomically high.


    نرخ بهره به طور نجومی بالاست.

  • Their living costs rose astronomically.


    هزینه های زندگی آنها به طور نجومی افزایش یافت.

  • an astronomically accurate 16th-century calendar


    یک تقویم دقیق نجومی قرن شانزدهم

  • The satellite will observe objects that are particularly interesting astronomically.


    این ماهواره اجرام را رصد خواهد کرد که از نظر نجومی بسیار جالب هستند.

  • Oil prices have risen astronomically since the early 70s.


    قیمت نفت از اوایل دهه 70 به طور نجومی افزایش یافته است.

synonyms - مترادف

  • بسیار

  • enormously


    بسیار زیاد

  • vastly


    به شدت

  • hugely


    تا حد زیادی

  • greatly


    فوق العاده

  • tremendously


    بطور قابل توجهی

  • considerably


    کاملا

  • utterly


    به طور گسترده

  • broadly


    عظیم

  • colossally


    به طور انبوه

  • extensively


    به طرز وحشتناکی


  • به صورت تاریخی

  • massively


    به میزان قابل توجهی

  • monstrously


    به طرز سرسام آوری

  • monumentally


    به طرز شگفت انگیزی


  • زمان بزرگ

  • sizably


    زیاد

  • staggeringly


    بی پایان

  • stupendously


    به نصف

  • big-time


    کیهانی

  • a lot


    قهرمانانه


  • با قدرت


  • غول پیکر

  • cosmically


    به طرز عجیبی

  • immensely


  • heroically


  • prodigiously


  • mightily


  • gigantically


  • giantly


  • whoppingly


antonyms - متضاد

  • مقدار کمی

  • negligibly


    بطور ناچیز

  • nominally


    به صورت اسمی


  • اندکی


  • تاحدی

  • moderately


    نسبتا


  • به طور نسبی


  • به ندرت


  • به سختی

  • marginally


    در حاشیه

  • scarcely


    به طور ناچیز

  • insignificantly


    منصفانه


  • بطور غیر قابل ملاحظه ای

  • inconsiderably


    تا اندازه ای

  • partially


    فقط


  • فقط فقط


  • کمی

  • a bit


    نوع


  • به نوعی


  • یک سایه


  • اصلا


  • بطور کلی


  • کاملا


  • باریک


  • به طور مبهم


  • کمرنگ

  • narrowly


    معمولا

  • vaguely


  • faintly



  • commonly


لغت پیشنهادی

wanting

لغت پیشنهادی

sweden

لغت پیشنهادی

retrofitted