adolescence
adolescence - بلوغ
noun - اسم
UK :
US :
زمانی که معمولاً بین 12 تا 18 سالگی یک فرد جوان در حال تبدیل شدن به یک فرد بالغ است
دوره زمانی در زندگی یک فرد که در حال تبدیل شدن به یک فرد بالغ است
در دوران نوجوانی، پسرها گاهی بسیار خجالتی و فاقد اعتماد به نفس هستند.
در دوران نوجوانی او عمیقاً و عمیقاً ایده آلیست بود.
I should know ... Friendships become easier for young women in later adolescence as they develop a clearer sense of self identity.
من باید بدانم ... دوستی برای زنان جوان در نوجوانی بعدی آسان تر می شود زیرا آنها احساس واضح تری از هویت خود ایجاد می کنند.
حداقل از دوران نوجوانی من این اسکیت ها پیچیده تر شده بودند.
نوجوانی من پیروزی سوپرایگو بر id بود.
اکنون به آسانی آشکار می شود که نوجوانی به این شکل با بلوغ مطابقت ندارد.
بله، نوجوانی، سن شعله ور شدن و خجالت پایانی است.
نوجوانی تغییرات عمده ای در بدن یک فرد جوان ایجاد می کند.
او از دوران نوجوانی سختی جان سالم به در برده بود.
او یک نوجوانی پر دردسر داشت.
رمان دیگری درباره شادی ها و غم های نوجوانی
teens
نوجوانان
جوانان
immaturity
نابالغی
boyhood
کودکی
juvenescence
جوانی
girlhood
دخترانه
اقلیت
juvenility
نوجوانی
puberty
بلوغ
youthfulness
عدم سن
nonage
سبزی
greenness
بهار
کودکانه بودن
pubescence
پسرانه
childishness
دختر بودن
boyishness
نازایی
girlishness
قبل از بزرگسالی
puerility
بزرگسالی جوان
preadulthood
سال های نوجوانی
teendom
اوایل زندگی
teenhood
روزهای جوانی
young adulthood
دوران کودکی
teenage years
روزهای سالاد
دوران نوزادی
young days
سن نامناسب
سن حساس
salad days
شکوفه
infancy
awkward age
tender age
bloom