automotive

base info - اطلاعات اولیه

automotive - خودرو

adjective - صفت

/ˌɔːtəˈməʊtɪv/

UK :

/ˌɔːtəˈməʊtɪv/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [automotive] در گوگل
description - توضیح
  • relating to cars


    مربوط به خودروها

  • relating to cars or the car industry


    مربوط به خودرو یا صنعت خودرو

  • relating to road vehicles


    مربوط به وسایل نقلیه جاده ای

  • relating to cars or the business of making, selling, or repairing cars


    مربوط به اتومبیل یا تجارت ساخت، فروش یا تعمیر اتومبیل

  • If a flotation is successful the group will be left with automotive and aerospace interests.


    اگر شناورسازی موفقیت آمیز باشد، این گروه با منافع خودروسازی و هوافضا باقی خواهد ماند.

  • But this is by no means a tale of automotive Flat-Earthers.


    اما این به هیچ وجه داستانی از زمین های مسطح خودرو نیست.

  • Under the non-exclusive agreement Ingenia will sell O2 to its clients in the defence, agro-chemical and automotive industries.


    بر اساس این قرارداد غیر انحصاری، Ingenia O2 را به مشتریان خود در صنایع دفاعی، کشاورزی و شیمیایی و خودرو می فروشد.

  • automotive products


    محصولات خودرو

  • You can find it sometimes at Pep Boys or K-Mart in the automotive section.


    گاهی اوقات می توانید آن را در Pep Boys یا K-Mart در بخش خودرو پیدا کنید.

  • In early January, Detroit is truly the center of the automotive universe.


    در اوایل ژانویه، دیترویت واقعاً مرکز جهان خودرو است.

  • So Fibres' polyester capacity is small today and aimed at niche markets, in such areas as automotive upholstery and trim.


    بنابراین ظرفیت پلی استر فیبرز امروز کوچک است و در بازارهای خاص، در زمینه هایی مانند اثاثه یا لوازم داخلی خودرو، هدف قرار می گیرد.

example - مثال
  • the automotive industry


    صنعت خودروسازی

  • automotive manufacturing/engineers


    خودروسازی/مهندسین

  • automotive equipment/fuels/supplies


    تجهیزات / سوخت / لوازم خودرو

  • Strong lightweight materials are being developed to improve fuel efficiency in the aerospace and automotive industries.


    مواد قوی و سبک وزن برای بهبود بهره وری سوخت در صنایع هوافضا و خودرو در حال توسعه هستند.

  • an automotive technician/mechanic/engineer


    یک تکنسین/مکانیک/مهندس خودرو

synonyms - مترادف
  • locomotive


    لوکوموتیو

  • motorisedUK


    موتور دار انگلستان

  • motorizedUS


    موتوری ایالات متحده

  • self-propelled


    خودکششی

  • self-propelling


    مکانیکی

  • mechanistic


    نیرو گرفته است

  • powered


    موتور محور

  • motor-driven


    ماشین محور

  • machine-driven


    خودکار

  • automatic


    نظام

  • mechanical


    قدرت محور

  • systematic


    روباتیک

  • power-driven


    مکانیزه انگلستان

  • robotic


    برنامه ریزی شده

  • automated


    آمریکا مکانیزه

  • mechanisedUK


  • programmed


  • mechanizedUS


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

troublesome

لغت پیشنهادی

aware

لغت پیشنهادی

apprehensive