bathrobe

base info - اطلاعات اولیه

bathrobe - لباس حمام

noun - اسم

/ˈbæθrəʊb/

UK :

/ˈbɑːθrəʊb/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bathrobe] در گوگل
description - توضیح

  • یک تکه لباس بلند گشاد به شکل کت که مخصوصاً قبل یا بعد از حمام یا دوش گرفتن می پوشید


  • یک تکه لباس گشاد مانند یک کت، که معمولاً از مواد حوله ضخیم ساخته شده است، که به طور غیر رسمی در داخل خانه، به ویژه قبل یا بعد از حمام پوشیده می شود.

  • a piece of clothing rather like a loose-fitting coat worn to cover up after a bath, or before getting dressed


    یک تکه لباس بیشتر شبیه یک کت گشاد که برای پوشاندن بعد از حمام یا قبل از پوشیدن لباس پوشیده می شود

  • She hung her bathrobe on its hook near the door aligned her slippers at the foot of the bed.


    حمامش را به قلابش نزدیک در آویزان کرد و دمپایی هایش را در پای تخت ردیف کرد.

  • An immediate bathrobe after her bath.


    یک حوله حمام بلافاصله بعد از حمام او.

  • Recently there has been a move towards customised self-liquidating premiums, an example being luxury bathrobes bearing the company logo.


    اخیراً حرکتی به سمت حق بیمه‌های خود انحلال‌شونده سفارشی شده است که نمونه آن حوله‌های لوکس با آرم شرکت است.

  • The bathrobe did not do the trick.


    حمام کار را انجام نداد.

  • Later David pulled on Clare's towelling bathrobe and led Josh down to the kitchen.


    بعداً، دیوید حمام حوله ای کلر را پوشید و جاش را به آشپزخانه برد.

  • Folly reached for the towelling bathrobe that hung behind the door and made her way out into the corridor.


    حماقت دستش را به حمام حوله‌داری که پشت در آویزان بود، برد و به داخل راهرو رفت.

example - مثال
synonyms - مترادف
  • kimono


    کیمونو

  • housecoat


    کت خانه

  • peignoir


    peignoir

  • negligee


    بی توجهی

  • wrapper


    لفاف

  • smock


    دود کردن

  • wraparound


    پیچیدن

  • yukata


    yukata

  • dressing gown


    لباس خانه

  • lounging robe


    عبای استراحت


  • لباس صبح

  • robe de chambre


    لباس مجلسی

  • robe


    لباس بلند و گشاد

  • gown


    لباس شب


  • بسته بندی کردن

  • caftan


    کافتان

  • camisole


    کامیزول

  • nightie


    شب

  • dishabille


    ناتوان

  • nightgown


    لباس خواب

  • nightdress


    عروسکی

  • teddy


    لباس


  • کانزو

  • negligée


    موموو

  • kanzu


    دولمان

  • muumuu


    عادت داشتن

  • dolman


    روپوش


  • outfit


  • garment


  • frock


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

begrudgingly

لغت پیشنهادی

pollution

لغت پیشنهادی

adjoin