batsman

base info - اطلاعات اولیه

batsman - ضربه زن

noun - اسم

/ˈbætsmən/

UK :

/ˈbætsmən/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [batsman] در گوگل
description - توضیح
  • the person who is trying to hit the ball in cricket


    شخصی که سعی می کند در کریکت به توپ ضربه بزند

  • in cricket, a person who hits the ball


    در کریکت، شخصی که به توپ ضربه می زند

  • Then it happened, that one false move that a batsman never wants to make.


    سپس آن حرکت نادرست اتفاق افتاد که یک خفاشگر هرگز نمی خواهد انجام دهد.

  • The answer is that his remarkable methods as batsman, bowler and captain made him one of the great sporting entertainers.


    پاسخ این است که روش های قابل توجه او به عنوان ضربه زن، توپ انداز و کاپیتان او را به یکی از سرگرمی های بزرگ ورزشی تبدیل کرد.

  • Len Darling: Bodyline batsman Darling's batting was always positive as well as selfless.


    لن دارلینگ: ضربات چوبی دارلینگ بت‌لاین بادی لاین همیشه مثبت و همچنین فداکار بود.

  • Yet I'd be inclined to play the extra batsman, going for the experience of Hashan Tillekaratne.


    با این حال، من تمایل به بازی در نقش batsman اضافی را دارم و به دنبال تجربه هاشان تیله کاراتنه هستم.

  • Worthy replacements for batsmen nearing the end are hard to find.


    به سختی می توان جایگزین های شایسته ای برای batsmen های نزدیک به پایان پیدا کرد.

  • At Leeds he made 309 in a day; a modern batsman does well to score a century in that time.


    در لیدز او در یک روز 309 به دست آورد. یک بتمن مدرن خوب است که در این مدت یک قرن گلزنی کند.

  • Neither batsman was troubled although Morris always looked the more positive player thumping 11 fours in his 134 ball unbeaten 98.


    هیچکدام از batsman ها مشکلی نداشتند، اگرچه موریس همیشه بازیکن مثبت تری به نظر می رسید، و در 134 توپ بدون شکست خود در 98 توپ، 11 ضربه چهار ضرب به ثمر رساند.

  • The batsman drove the last ball of the over for four and the bowler kicked the ground in exasperation.


    ضربه زن آخرین توپ اوور را به مدت 4 راند و توپ گیر با عصبانیت به زمین لگد زد.

example - مثال
  • Each batsman hit an early six.


    هر بتمن شش ضربه اولیه را زد.

  • Five of their top six batsmen were dismissed by Kershaw.


    پنج نفر از شش ضربه زن برتر آنها توسط کرشاو اخراج شدند.

  • The next four batsmen made just 21 between them.


    چهار بتمن بعدی فقط 21 نفر را بین خود ساختند.

  • a former England batsman


    بتمن سابق انگلیس

synonyms - مترادف
  • hitter


    ضربه زننده

  • batter


    خمیر

  • cricket player


    بازیکن کریکت

antonyms - متضاد
  • fielder


    میداندار

  • wicketkeeper


    دروازه بان


  • بازیکن


  • بازیکن بیس بال

  • sportsperson


    ورزشکار

  • outfielder


    بیرون زمین

  • infielder


    داخل زمین

  • cricketer


    کریکت باز

لغت پیشنهادی

trouble

لغت پیشنهادی

orwellian

لغت پیشنهادی

depended