bluffed
bluffed - بلوف زد
N/A - N/A
UK :
US :
ماضی ساده و ماضی از بلوف
to deceive someone by making them think either that you are going to do something when you really have no intention of doing it or that you have knowledge that you do not really have or that you are someone else
فریب دادن کسی با این که فکر کند یا قصد انجام کاری را دارید در حالی که واقعاً قصد انجام آن را ندارید یا دانشی دارید که واقعاً ندارید یا اینکه شخص دیگری هستید.
If you bluff your way into or out of a situation you get yourself into or out of it by deceiving people
اگر راه خود را به داخل یا خارج از یک موقعیت بلوف کنید، با فریب دادن مردم، خود را وارد آن میکنید یا از آن خارج میشوید
آیا او قصد پریدن دارد یا فقط بلوف می زند؟
به نظر می رسد تونی چیزهای زیادی در مورد موسیقی می داند، اما گاهی اوقات فکر می کنم او فقط بلوف می زند.
او به دربان بلوف زد تا فکر کند خبرنگار است.
مینا چطور توانست به آن شغل بلوف بزند؟
او از آن دسته افرادی است که در بلوف کردن راه خود از مشکلات بسیار خوب است.
deceived
فریب خورده
fooled
فریب خورد
tricked
گمراه شده است
misled
کلاهک زده
duped
توهم زده
hoodwinked
مغلوب
deluded
بامزه شده
conned
گمراه شده
hoaxed
مکیده
beguiled
اطلاعات غلط
bamboozled
cozened
misguided
اسنوکر کرد
suckered
آبدیده شده
misinformed
گاف زده
cozened
شاخدار
snookered
متواضع
gulled
داشته است
gaffed
برف آمد
hornswoggled
برف
humbugged
جعل شده
had
بازی کرده
snowed
گاومیش
snew
شعبده بازی کرد
snown
سوخته
spoofed
gammoned
buffaloed
juggled
cheated
burned
burnt
undeceived
فریب نخورده
protected
حفاظت شده
revealed
آشکار کرد
supported
پشتیبانی
came clean
تمیز آمد
اعتراف کردن، حقیقت را گفتن
told truth
حقیقت را گفت
disabused
از کار افتاده است
disenchanted
افسون شده
disillusioned
سرخورده
enlightened
روشن شده
corrected
اصلاح شده
debunked
از بین رفته است
exposed
در معرض قرار گرفت
مستقیم تنظیم کنید
چشمان را باز کرد
درست تنظیم کنید
توهمات را از بین برد
woke up
بیدار شد
waked up
غمگین تر و عاقل تر شد
woken up
رکورد را ثابت کرد
made sadder and wiser
حقیقت را برای