bod

base info - اطلاعات اولیه

bod - بدن

noun - اسم

/bɑːd/

UK :

/bɒd/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bod] در گوگل
description - توضیح

  • یک شخص

  • someone’s body


    بدن کسی

  • informal for body


    غیر رسمی برای بدن


  • به نظر می رسد او همچنین می خواهد کوکو شانل دهه نود باشد، بنابراین اعضای مد خیابانی راحت باشند.

  • He also seems to want to be the Nineties Coco Chanel, so street fashion bods can rest easy.


    او هیکل زیبایی دارد!

  • He has a gorgeous bod!


    به نظر می رسد آنها راه حل ایده آلی برای شروع آن برنزه شدن قبل از تعطیلات در خارج از کشور یا نشان دادن آن اندام تازه خوشرنگ شده باشند.

  • They seem the ideal solution to starting off that tan before a holiday abroad or showing off that newly honed bod.


    برای من مهم نیست که شما با سایر ادارات چه می کنید، اما می بینم که غیرنظامی مورد توجه قرار می گیرد، آیا شما؟


example - مثال
  • She's a bit of an odd bod (= rather strange).


    او کمی عجیب و غریب است (= نسبتاً عجیب).

  • He's got a great bod.


    او بدن بزرگی دارد.

  • That guy has a great bod!


    آن پسر بدن خوبی دارد!

  • She's a bit of an odd bod.


    او یک بدن عجیب و غریب است.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • حیوان


  • گیاه

  • nonhuman


    غیر انسانی

  • beast


    جانور


  • موجود

  • abstract


    خلاصه

  • inanimate


    بی جان

  • non-anthropoid


    غیر آنتروپوئید


  • موچود وحشی


  • حیوان پایین

لغت پیشنهادی

duo

لغت پیشنهادی

resoundingly

لغت پیشنهادی

comforts